دانلود رمان فصل های زرد انتظار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زهرا متین
تعداد صفحات: 227
خلاصه رمان: خانواده پرهامی دو قطبی بود یک قطب افسانه و پدر که صمیمانه عاشق هم بودند و قطب دیگر مادر و امیر وحسام!عشق تصادفی افسانه با بهروز که مردی متاهل و ثروتمند است پدر را شدیدا ناراحت میکند ولی افسانه نیز خیال ندارد زندگی بهروز را از هم متلاشی کند ، ورود دکتر آرش به زمره عاشقان افسانه ، پدر را امیدوار میکند که میتواند تنها دخترش را به دستهای امینی بسپارد که او را از گزند برادران نابکار و مادر ساده لوح حفظ کند ولی تهدیدهای بهروز…….
قسمتی از متن رمان فصل های زرد انتظار
نه از درس و دانشگاه چیزی می فهمیدم و نه از گذر عمرم. تمام اینها در مجموع، مرا دچار افسردگی کرده بود. هر وقت به چهره ی مهربان پدرم می نگریستم، قلبم مالامال از درد و غم می شد. از اینکه بهترین فرصتهای با او بودن را از دست می دادم رنج می بردم، زیرا محبت پدرم تنها چشمه ی جوشانی بود که روح تشنه ی مرا سیراب می کرد و اندیشه ی بی مهری مادر را از ذهنم می زدود. احساس تنهایی و بی همدمی جانم را به لب رسانده و طاقت را از من ربوده بود.
آرش هنوز منتظر بود تا شاید از آن عشق بیهوده سرخورده شوم و او را برگزینم. در دنیای افکارم دست و پا می زدم و به دنبال راهی بودم که به آن وضع خاتمه دهم، اما چگونه؟ احساس می کردم قدرت اراده ام را برای همیشه از دست داده ام. نمی توانستم بهروز را فراموش کنم و تمام عشق و محبتم را به پای آرش بریزم و پدرم را خشنود کنم. آرش جسم مرا نمی خواست تمام وجودم متعلق به او باشد. به جانب خدا استغاثه می کردم که کمک کند.
توانی برایم باقی نمانده بود تا خرید منزل را هم بکنم فکر کردم عصر که امید را به پارک می برم در راه بازگشت به خانه این کار را خواهم کرد بمحض اینکه به خانه رسیدم، مادرم سرآسیمه به استقبالم آمد وگفت: چقدر دیرکردی، دختر ساعت از پنج هم گذشته اصلاً معلومه کجایی؟ جوابش را ندادم همچنان که به دنبالم می آمد،یک نفس حرف می زد این بچه م که امونم رو برید از بس پرسید چرامامان افسانه نیومد تلفن شکرت هم جواب نمی داد رمق جواب دادن نداشتم از سربی حوصلگی گفتم: مامان، بذار از راه برسم، اون وقت میگم چی شده