دانلود رمان فلق و غروب همرنگند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: فرناز نخعی
تعداد صفحات: ۲۲۸۹
خلاصه رمان: نسیم بعد از یک کمای سه ماهه به هوش آمده و بخشهایی از خاطراتش را از دست داده است. به یاد دارد که پسری را دوست داشته ولی هیچ اثری از آن پسر نیست و خانواده اش چیزهایی میگویند که با بعضی از خاطرات خودش در تناقض است و به تدریج معماهای پیچیده ای درست میشود که تلاش نسیم برای حل کردنش داستان جذابی میسازد.
قسمتی از متن رمان فلق و غروب همرنگند
چه کابوس هایی ؟ میتونی برام تعریف کنی ؟ به آخرین کابوسم فکر میکنم و یک آن تنم میلرزد . تصویر جسد امیر روی آب استخر باغ و آدمهای دورو برم که همه مرده بودند . دکتر میگوید : اگه تعریف کردنش برات سخته و اذیتت میکنه ، اصراری ندارم که الان بشنوم . ما میتونیم داروهات رو شروع کنیم . مثل ابتدای کار ، از دوز پایین شروع میکنیم و به تدریج میرسونیم به دوزی که برات لازمه . داروها کمکت میکنه راحت تر بشی و شاید تو جلسات بعدی تونستیم در مورد کابوس هات با هم حرف بزنیم .
نفس راحتی میکشم و سر تکان میدهم . باز لبخند میزند و میپرسد : چیزی هست که بخوای بهم بگی ؟ مثلاً چی ؟ در مورد خودت ، حالت ، حس هایی که داری ، حرف هایی که با دیگران زدی ، چیزی که برات مبهم باشه و بخوای در مورد بیماریت و سابقه اش بدونی ، خلاصه هرچیزی که من بتونم بهت جواب بدم و ذهنت رو روشن کنه . در لحن و نگاهش مهربانی خاصی هست ، چیزی بیشتر از وظیفه ای که پزشک در مقابل بیمارش دارد . نمیدانم به خاطر سابقه ی طولانی است که من بیمارش بوده ام یا کلا اخلاقش این است
و با تمام بیمارانش ارتباط عاطفی برقرار میکند ، ولی هرچه هست ، به من حس خوبی میدهد و اعتمادم نسبت به او بیشتر میشود . میگویم : یه چیزی هست که … یعنی … من میخواستم بدونم اگه یه روزی ازدواج کنم … باز لبخند روی لبش مینشیند . نسیم ، اوایل تابستون گذشته در این مورد چند جلسه مفصل با هم حرف زدیم ، قبل از اینکه نامزد کنی . میدونم الان یادت نیست ولی مطمئنم این هم مثل بقیه ی چیزها یادت می آد . خلاصه ی چیزهایی رو که اون موقع بهت گفتم ، دوباره میگم .