رمان قاموس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زهرا ارجمندنیا
تعداد صفحات: 898
خلاصه رمان: آتاش تو زمان دانشجوییش عاشق یکی از هم دانشگاهیاش میشه اتاش خانواده مذهبی داره ولی دختره ک اسمش دریاس آزاده و خانواده آزادی داره اینا ی مدت باهمن اتفاقی واسه برادرزاده اتاش میفته برادر زادشم عاشق بوده ولی پدر اتاش اذیتشون میکنه تا اینکه برادرزاده و عشقش بهم میرسن ولی تصادف میکنن هم برادرزاده و هم شوهرش میمیرن اتاش میترسه ب دریا میگه از اول دوستت نداشتم و اینا از خودش میرونتش حالا چند سال گذشته دریا ازدواج کرده و طلاق گرفته و کلی سختی کشیده اتاشم معلم ی روستا شده و…
قسمتی از متن رمان قاموس
با افسوس از جام بلند شدم. پول آش رو حساب کردم و فلاسک چایی که مهتاب برام گذاشته بود رو پر کردم از آب جوش. با سرعت کمی حرکت کردم و همه ی حواسم معطوف به جاده بود. می ترسیدم ناشی گریم کار دستم بده و این داد خیلی از راننده هایی که توی اون جاده ی باریک پشتم حرکت می کردند رو درآورده بود. بالاخره اما ساعت شش، وقتی هوا تاریک شده بود به روستای مد نظرم رسیده بودم. راه سخت
بود و پر از گل… ماشین با سرعت بیست تا توی اون سطح راه می رفت و مطمئن بودم نیاز داره بعدا برای جلوبندیش به تعمیرگاه مراجعه کنم. از یکی از محلی ها آدرس خونه ی گلنار معروف مهتاب جون رو پرسیدم. وقتی جلوی خونه ای که دورش رو با حصار چوبی از زمین های اطراف جدا کرده بودند ایستادم، نفسم رو از سر راحتی خیال از سینه بیرون فرستادم. چندثانیه ای توی ماشین نشستم، با برف پاک کنی که
مرتب حرکت می کرد و چراغ هایی که نورشون قسمتی از محوطه ی خونه رو روشن کرده بود. کمی بعد، در خونه باز شد… زنی رو دیدم که دست روی پیشونیش سایه بون کرده تا ببینه ماشین مقابل خونه ش کیه… باید کار رو براش راحت می کردم. مهتاب می گفت از من براش گفته. در ماشین رو باز کردم و با گذاشتن یک پام روی زمین ازش پیاده شدم.