دانلود رمان قلب یخی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: فرزانه فرخ پور
تعداد صفحات: ۹۸۲
دکترای عمومی رو گرفتم و الان هم تو مطب یا بهتره بگم بیمارستان دکتر سعیدی کار می کنم و از اون طرف هم درس می خونم برای تخصص در رشته ی اعصاب و روان…سرموگذاشته بودم روی میز و می خواستم 5 دیقه چشامو روی هم بزارم که سه نفر مثل امازونی
ها وارد اتاقم شدن..
قسمتی از متن رمان قلب یخی
من-چه خبرتونه در زدن بلد نیستین شما کی می خواین ادم بشین؟ پریا-اجی قربونت بشم خب چیکا کنیم دلمون زود به زود برات تنگ میشه.. من-دلتون تنگ شده چه ربطی داره به این که عین روانیا می پرین تو اتاق من؟
پریسیما-اخه ارامش جون زیاد مشتاق دیدارت بودیم از هیجان زیاد اینطوری شد.. من-خیلی خب حالا چیکار داشتین؟ رها-هیچی بابا حوصلمون سر رفته بود این سعیدی هم هعی میاد تو اتاق من سرم غر میزنه من-تقصیر خودته که کارتو درست انجام نمیدی؟ رها-نخیر من کارمو درست انجام دادم غلط نکنم سعیدی پسری نوه ای چیزی داره می خواد تو رو عروس خودش کنه که بهت گیر نمیده…
پریا و پریسیما داشتن به حرفای رها می خندیدن و منم با بهت بهش نگاه می کردم.. من-اینو دیگه از کجات دراوردی؟ رها-مگه دروغ میگم باتو که حرف میزنه چنان دخترم دخترمی را میندازه اون وقت منه بدبخت ادای سعیدی رو دراورد رستمی این چرا اونجوریه رستمی چرا اینکارو انجام نمیدی رستمی رستمی رستمی ایش پیر خرفت.. من-رها زشته رها-زشت پیرزنیه که نبسته من و پریا و پریسیما به حرص خوردن و حرفای رها می خندیدیم که پریا گفت:
ارامش بدو پیش سعیدی هم اجازه ی خودتو هم رها رو بگیر که می خوایم بریم بیرون..