دانلود رمان لمس واژه سرنوشت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، خارجی
نویسنده رمان: پاتریشیا ویلسون
تعداد صفحات: 169
خلاصه رمان: استفانی دختریه بیست و چهار ساله ، به درخواست خواهرش که میخواد همراه شوهرش به مسافرت بره، برای نگهداری خواهرزاده ش ژان پاول به جزیره ای که اونا توش زندگی می کنن میره… کریستین عموی ژان پاوله، یه مرد زورگو مثل بن ، پولدار مثل بن ، خشن مثل بن ، حرص درآر مثل بن ، این وسط از راه میرسه که خودش مراقب ژان پاول باشه… اما استفانی که کوتاه بیا نیست!!
قسمتی از متن رمان لمس واژه سرنوشت
آپارتمان خیلی راحت و شیک و براي استفانی به اندازه ي کافی بزرگ بود، و استفانی خوشبختانه همسایه هایی
داشت که خیلی دوستشون داشت. اینجا خوشحال بود و از شغلش لذت می برد. همه چیز عالی بود. استفانی نگاهش به زمین افتاد و مجله اي رو برداشت. روي جلد جلوش تصویر خودش رو دید… موهاي بلوندي که به نقره اي می زد، چشم هاي تیره و پوست عالی. اون مدتی طولانی می شد که مدل فشنی شناخته شده بود که بیشتر به عنوان دختر سلستیال مشهور بود، چون عطر جدید رو تبلیغ کرده بود و تصویرش توي هر مجله ي معتبري که محصولات مختلف هاوس آو سلست رو تبلیغ می کرد، دیده می شد
البته همه هم تشخیصش نمی دادن. استفانی همیشه مواظب بود وقتی بیرون و توي خیابونه، خود واقعیش باشه و نه یه کپی از تصویرش که روي مجلات بود. آهی از روي رضایت کشید. آخرین ماموریت کاریش خوب بود. چندین هفته رو توي جزایر قناري گذرونده بود و همه چیز خوب پیش رفته بود. براي چندمین بار مدل لباسهاي بهاره شده بود، درآمدش عالی بود و با دست پر به خونه برگشته بود؛ چون بیشتر وقتها وقتی مدل لباسی میشد، اون لباس رو به خودش می دادن. استفانی قبل از اینکه دوش بگیره چمدونهاش رو باز کرد.
با دقت بلوزهاي ابریشمی با دامن هاي ستشون و لباس هاي کتان تابستانه اي رو که هنوز توي بازار هم نرفته بودن، از چمدون خارج کرد. لباسها رو آویزون کرد و با رضایت بر اندازشون کرد. می تونست چند تا از اونا رو با خودش ببره و دیگه نیازي نبود لباس بخره. همونطور که دوش می گرفت، ذهنش به طرف جزیره پرواز کرد. خیلی وقت بود اونجا نرفته بود… شاید پنج سالی می شد، اما به یاد داشت که اونجا خیلی زیبا و مثل بهشت بود. نقطه اي کنار آبی زیباي کاراییب، که همیشه آفتابی بود و با بادي که تمام سال در حال وزیدن بود، خنک می شد.
