دانلود رمان ماه پیشونی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: هستی اسکای
تعداد صفحات: 674
خلاصه رمان: ناتوان به دیوار تکیه زدم سرم و بین زانوهام و دستام زندانی کرده ام . صدای نفس زدنش تنها چیزی بود که سکوت بینمون روم شکست هنوز که هنوزه صدای عربده های مردم تو گوشم پژواک می شد. بین خورده شیشه های که روی زمین ریخته بود قدم های هیستریک برمی داشت . زیر لب با خودش کلامت نامفهومی زمزمه می کرد .
روبه روم ایستاد سرم و بلند کردم نگاهم روی قامت بلند بالاش لغزید . نگاه دلخور و غمگینش و تاب نیوردم . با شرم چشم دزدیدم . چشم دوختم به سیبک گلوش که ثانیه به ثانیه بالا پایین می شد. مردم بغض داشت. دلم به خاطر بغض مردانش که از سر غیرتش بود داشت می پوکید .
قسمتی از متن رمان ماه پیشونی
دستم و میون دستش گرفت فشار خفیفی داد : راستی تبریک میگم . بلاخره به آرزوت رسیدی و سمن جون شوهر دادی با شنیدن اسم مادرم لبخند زدم : همایون خان خیلی وقت پیش از مادرم خاستگاری کرده بود . ولی سمن خانم پنهون کاری می کرد. جاوید باعث شد همایون خان موضوع خاستگاریش با من مطرح کنه . هومن با لحن خاص گفت : جاوید !! گوشه لبم گاز گرفتم برای اینکه حرف عوض کنم با خنده گفتم : وای هومن نیستی ببینی مامانم این روز ها چه خجالتی میکشه .
هومن به نوک بینیم ضربه زد : بلدم نیستی حرف و عوض کنی ، لالا جابه جا شد میام یه سر به مادرت میزنم . راجب ماشینتم ببخشید … میون حرفم اومد : مهم این خودت چیزیت نشد گور بابای ماشین .. چرا بردی صاف کاری خودم برمی گشتم درستش می کردم . راهنما زدم و از لاین سرعت خارج شدم : خودم نبردم جاوید … یعنی آقای دکتر زحمت کشیدن، هومن : عجیبه شونه بالا انداختم : چی عجیبه ؟ هومن : این روز ها اسم این آقای دکتر رو زیاد از دهنت میشنوم .
خبریه ؟ اخم کردم : هیچم خبری نیست . هومن خندید : خوب بابا ترش نکن . فقط می دونی که دوست دارم اگه کسی قرار وارد زندگیت بشه من اولین نفر خبر دار بشم . حسرت و می تونستم تو لحن هومن به راحتی حس کنم : هیچی نیست یعنی اون گفت می خواد مثل یه دوست کنارم باشه این یعنی هیچ حسی به من نداره . هومن مچ گیرانه جواب داد : ولی تو می خوای داشته باشه ؟نمی دونم ؟ واقعا نمی دونم ؟ خوب اولش رفتارش منو به شک انداخت . خوب من فکر کردم از من خوشش میاد ولی بعدش گفتم منو به چشم به دوست می بینه .