دانلود رمان مجمع الناز نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، ازدواج_اجباری
نویسنده رمان: راضیه درویش زاده
تعداد صفحات: 1820
خلاصه رمان: ارغوان زنی جوان که به تازگی همسرش رو از دست داده، با پسر کوچکش و مادرش زندگی میکنه.. که درگیر رسم غلط ازدواج خانوادگی با برادر شوهرش میشه و …
قسمتی از متن رمان مجمع الناز
شاهرخ گوشیم رو تو ماشین جا گذاشتم ! قبل از اینکه حرفی بزنه سویچ رو از دستش کشیدم و گفتم : الان بر می گردم . قبل از اینکه چیزی بگه به سمته خروجی دویدم ، صداش اومد که چیزی می گه اما اونقدر صدای آهنگ زیاد توی باغ بالا بود که نشنیدم . دوان دوان سمته ماشین میرفتم و اصلا حواسم به جلو نبود که محکم به شخصی خورد . نزدیک بود بیوفتم که گرفت منو… مواظب باش ! با ترس سرم رو بالا گرفتم و به پسری که اگه نگرفتم بودم زمین می خوردم نگاه کردم .
اول از هر چیزی میخ چشم های آبی رنگش شدم که توی اون تاریکی شب برق عجیبی میزد .. سریع عقب رفتم ، دستم رو که به بازوش گرفته بودم رو عقب آوردم و قدمی به عقب برداشتم . ببخشید . لبخندی زد و گفت : خواهش می کنم خانوم زیبا ! مواظب باشید اگه نمی گرفتمتون افتاده بودید . لبخند زورکی زدم ، بیشتر از این می ترسیدم که شاهرخ سر برسه و از دیدن این صحنه عصبی بشه . ممنون لطف کردید ، ببخشید من رد بشم . سریع عقب رفت . بله بله حتما ، بفرمایید . ممنون . با دو از کنارش رد شدم اما هنوز چند قدمی دور نشده بودم که بازوم رو گرفت .
با تعجب سمتش بر گشتم . آروم لب زد : با این کفش ها ندو ، زمین آسفالت نیست ممکنه بیوفتی لب باز کردم تا حرفی بزنم که نگاهم به پشت سر افتاد ، شاهرخ که داشت با قدم های بلند و محکم از باغ بیرون می اومد از همین فاصله و تاریکی شب هم متوجه ی اخم های در هم و چهره ی جدیش شدم… قدمی به عقب برداشتم . متوجه ی نگاهم به مشت سر شد اما تا خواست برگرده گوشیش زنگ خورد . گوشی رو از جیب کتش در آورد نگاهش رو از صفحه گرفت…