دانلود رمان محکوم بی گناه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: غزاله 71
تعداد صفحات: 108
خلاصه رمان: این داستان یه گل داره گل همیشه بهاری که این روزا پژمرده است چون محکومه محکوم به بد بودن ولی مگه گلا پاک نیستند محکومه به تنهایی چون نخواستن که کنارش باشن اما گل همیشه بهار داستان ……بی گناهه بی گناهی که گناهکار شناخته شده و محــــــــــــکـــــــــــوم به عـــــذابــــــــــــه…پایان خوش
قسمتی از متن رمان محکوم بی گناه
از حیاط گذشتم و به درب ورودی سالن رسیدم که با انبوهی کفش مواجه شدم،احتمالا دوباره همون قوم الظالمین هستند ولی چاره ای نیست باید تحمل کنم.
کفشام رو از پاهای خستم بیرون کشیدم و توی جاکفشی قراردادم……چقدرفرق بود بین کفش های ارزون قیمت و کهنه من با کفش های خوشکل مهدیس در رو باز کردم و به محض ورودم همه سرها به سمت من برگشت،سلام زیرلبی گفتم و به طرف اتاقم راه افتادم که بابا با صدای بلند از پشت سرم گفت:
میشاآروم گفتم: خوب میدونستم دیگه حق ندارم کلمه بابایی رو به زبون بیارم و باید به همون بله ساده مثل غریبه بله ها بسنده کنم یعنی بابا بعد ازسه سال میخواد بدونه من کجابودم؟یعنی بعداز دادگاه امروز فرجی شده و قرار من کجا بودی؟ بی گناه گناهکار بالاخره بخشیده بشم…..نفسی گرفتم و گفتم: بیمارستان…..پیش تارا بودم جالبه اما….پیمان میگه از یه BMV مشکی پیاده شدی پیش تارا بودی؟
کجابودی دختره احمق… گناه من چیه خدایا که باید جلوجمع از طرف بابایی گذشتم احمق خونده بشم …..خدایا چه گناهی کردم که تاوان به این سنگینی داشت……اشک جمع شده توی چشمام رو بازور و زحمت
توی همون حصار مخفی کردم……باید آرامش خودم رو حفظ میکردم تا میتونستم جواب بدم به سوالی که اگه جواب نداشت یعنی خودم مهر تایید به خودم زدم
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم: