دانلود رمان مرا چه به گیسوان بلند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ناردانا داوری
تعداد صفحات: 43
خلاصه رمان: ماجرای این زندگی از جایی شروع میشود که برای تنها نماندن هر کاری کردم جز گرفتن دستهایت …
و این قصه خواندن دارد….
قسمتی از متن رمان مرا چه به گیسوان بلند
دور سرم می چرخید و من دیگه هیچی از حرفای بابا نمی فهمیدم . بابا دیگه نمی تونست از من مراقب کنه؟ یعنی دلش نمیخواست دیگه با هم زندگی کنیم؟ و من باید میرفتم با زنی زندگی میکردم که ۹ ساله ندیدمش؟ دلم میخواست داد بزنم و بگم خدایا من دیگه نمیتونم تحمل کنم .خدایا دیگه بسه. آروم اشک میریختم و سرم رو با دستام چسبیده بودم .
بابا اومد سمتم و منو نگاه کرد و گفت :محسن : شیدا زندگی خیلی بی رحمه اما تو خوب بمون . من میدونم که مادرت خیلی دوستت داره …
دلش میخواد با اون زندگی کنی . اون زن خوبیه . من دلم نمیخواد از پیشم بری اما در کنار من اذیت میشی .در حالی که اشک میریختم گفتم… بابا من میخوام اذیت شم . بابا بذار بمونم . من نمیتونم برم محسن : شیدا به خدا همه چیز اون جوری نیست که تو فکر میکنی . به من اعتماد کن . من همیشه کنارتم. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود که حال من خوب نشه و من هر روز بدبخت تر از دیروز باشم . اون شب کنار بابا خوابیدم و تا صبح بابا سیگار کشید و من گریه کردم . بابا سعی میکرد منرو آروم کنه و من نمیتونستم آروم باشم .
درد دوری از بابا به کنار اما چجوری باید با اون زن روبرو
میشدم؟ من ازش متنفر بودم . اون مادر نبود. وقتی من پنج سالم بود من و بابا رو ول کرده و رفته دنبال کسی که فکر میکرد بهتر از باباست . نه خدایا بسه من دیگه نمیتونم بدبخت تر از این باشم . صبح وقتی که از خواب بیدار شدم بابا کنارم بود و منو نگاه کرد و گفت : محسن: دلیل زنده بودنم تویی دخترم…