رمان مردی به نام اوه از نویسنده فردریک بکمن دانلود رمان با لینک مستقیم

دانلود رمان مردی به نام اوه به قلم فردریک بکمن با لینک مستقیم

دانلود رمان مردی به نام اوه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: اجتماعی
نویسنده رمان: فردریک بکمن
تعداد صفحات: 383

خلاصه رمان: «مردی به نام اوه» نوشته فردریک بکمن (-۱۹۸۱)، نخستین رمان این نویسنده سوئدی است و با استقبال چشمگیری در جهان رو به رو و به سی زبان ترجمه شد. مجله آلمانی اشپیگل درباره «مردی به نام اُوِه» نوشته است: «کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند!این کتاب داستانی تراژیک و طنزآلود دارد که با انگاهی انتقادی به نقد جهان مدرن و روابط انسانی حاکم بر آن می‌پردازد.

قسمتی از متن رمان مردی به نام اوه

پیچ ها و هر سیم کوچکی را بهش توضیح داد . اوه تا حالا مردی را به سربلندی پدرش در آن غروب ندیده بود . اوه هشت ساله بود و در همان غروب تصمیم گرفت در کل زندگی اش اتومبیلی جز ساب نراند ! شنبه هایی که پدر سر کار نمی رفت، اوه را با خودش به حیاط می برد ، کاپوت را بالا می زد و اسم اجزای مختلف را بهش می گفت و عملکرد هر کدام را بهش توضیح می داد . یکشنبه ها کلیسا می رفتند . آوه یا پدرش هیچ پیوند عمیقی با خدا نداشتند ، ولی مادر اوه هم همیشه همین کار را میکرد .

بنابراین، ته سالن می نشستند و هر کدام به یک نقطه روی زمین خیره می شدند تا مراسم تمام شود و راستش را بخواهید، آنجا به جای اینکه وقتشان را صرف فکر کردن به خدا کنند ، به این موضوع فکر میکردند که چقدر دلشان برای مادر تنگ شده . به عبارتی ، آن ساعت ها مختص مادر آوه بود. حتی حالا که دیگر در میانشان نبود. آخر سر ، أوه و پدرش با ساب در جاده های مزارع چرخی می زدند . اوه کل هفته چشم انتظار آن ساعتها بود . برای اینکه اوه در ساعت های بعد از مدرسه توی خانه تنها نماند ، پیش پدرش روی ریل قطار می رفت .

کار پدر سخت بود و دستمزدش خیلی کم بود ، ولی پدر همیشه می گفت « شغلش مناسب است و همین است که ارزش دارد » . اوه از همه کارگرهای خط آهن ، جز تام ، خوشش می آمد . تام درشت هیکل و پر حرف بود و دست هایی به بزرگی کفی کامیون داشت و حالت چشم هایش جوری بود که انگار همیشه دنبال یک حیوان بی دفاع بود تا تکه پاره اش کند . أوه كه نه ساله بود ، یک بار پدر او را پیش تام فرستاد تا در مرتب کردن یک واگن خراب بهش کمک کند . ناگهان تام با یک فریاد بلند یک کیف دستی را از روی زمین قایید ، احتمالاً کیف مال یک مسافر بوده که عجله داشته ظاهراً از روی چرخ دستی حمل بار افتاده بود و محتویاتش پخش زمین شده