دانلود رمان مرهم تنهایی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: Nastaran_hamzeh
تعداد صفحات: 614
خلاصه رمان: گلبرگ، زن مطلقه ای که از خانواده ترد شده و با دخترش به تنهایی زندگی می کند. ماجرا از نقل مکان گلبرگ شروع می شود و تعویض مدرسه ی نوال. در پی این نقل مکان اتفاقاتی برای نوال میفتد که گلبرگ را وادار به پیگیری این اتفاقات می کند.
قسمتی از متن رمان مرهم تنهایی
در چشمانش زل می زد . زل می زد و اعتراف می کرد هنوز هم یک جا مانده در گذشته دلش را می سوزاند . چشمان پر اشکش را بست . قطره ای لغزان ، از گوشه ی چشم چپش چکید . دلش تنگ بود . تنگ هر آنچه را که باید بود و حالا نبود . تو هم زود قضاوت کردی . آب دهان قورت داد و لرزش صدایش را خورد . کاش قضاوت تو هم به خاطر بزرگ نشدنت باشه . گلبرگ ، با گنگی پرسید : – تو داری از چی حرف می زنی ؟ نوال رو برگرداند . نخواست که مادرش قطره اشک ریخته شده را ببیند . از هیچی تا خواست چیز دیگری بگوید ، اردلان آمد . – سلام زنداداش ! چی شد ؟ کارتون تموم شد ؟
بلند شد . این بار ولی ، با فکری که واژه به واژه ی کلام دخترش را رصد می کرد تا ردی بیابد . ردی از یک اشتباه ، در طول تمام تقدیر زندگی اش ! سلام ! آره . تقریبا تموم شد . نوال مسائلی رو که لازم بود بهشون گفت . اردلان گوشی اش را درون جیبش فرو برد . خب خداروشکر ! تاکسی کرایه کردم . بیرون منتظره . نیم نگاهی به سر پایین افتاده ی نوال انداخت .داداش گفت اگه خریدی چیزی داری بدی من انجام بدم . گلبرگ به محبتش لبخند زد .
نه ممنون ! فعلا چیزی لازم ندارم . اردلان پا به پا کرد ؛ بین پرسیدن و نپرسیدن در آخر کمی بیشتر به گلبرگ نزدیک شد و آرام پرسید : – پرونده ی یونس سنگین شد ؟ گلبرگ نفس کشید . – درست مثل یک پل ارتباطی می مونه برای رسیدن به اصلی هاش ، با تاسف صدایش را پایین تر برد . – اونطوری که بهمون گفتن ، اگه یک مهره ی سوخته نباشه احتمالا بتونه جونش رو با زندون بخره ، ولی خب … لب پیچاند احتمالش ضعیفه ! کرد به حرمت روزهایی که با هم اردلان سر تکان داد و سکوت قدم زدند و خندیدند . به حرمت ایی که سرش بوی قرمه سبزی می داد و از این شاخه به آن شاخه می پرید ، یک غم ، دلش را دلگیر کرد .
