دانلود رمان مزون لباس عروس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: سهیلا
تعداد صفحات: ۱۹۰
خلاصه رمان: این قصه با ایجاد فضایی شاد و لحنی تا بشه طنز گونه وقایعی رو میگه شاید تلخ شاید شیرین کاراگتر اصلی داستان دختری به اسم خاتون هست و ماجرا هم از زبان اون بیان میشه شغل این دختر خیاطیه که به تدریج به لباس عروس ربط پیدا میکنه و ..! یکی دیگه از شخصیت های اصلی داستان پسری به نام یاحاست که صاحب مزون لپاس عروسه و کم کم وارد داستان ما میشه .!
قسمتی از متن رمان مزون لباس عروس
فک کنم قیافه ش به نشونه ی متاسفم برات دراومد، منم مونده بودم بگم ببخشید با شما نبودم یا اقلا یه سلامی یا حتی بگم هوی چته چرا اینجوری نگا می کنی و… ولی خوشبختانه آقا با بی محلی تمام از جلوی من رد شد رفت. مردد مونده بودم راه اومده رو برگردم یا نه که صدای خوش و بش مینو با پسره به گوشم خورد و به دنبالش اسم خودم که ازم دعوت میشد برم تو دم در بده!
ناچارا جلو رفتم با مینو احوالپرسی کردم که گفت: اوه دختر چه کردی با خودت؟ خیس آبی بیا برو کنا شومینه الان سرما میخوری لبخند کج و معوجی زدم و گفتم: آخه عاشق بارونم!!! لامصب منم از این حرفا بلد بودم نمی دونستم؟ من وقت برا رسیدگی به امورات خودمم نداشتم چه برسه مستغرق شدن در بحر اسرار طبیعت، تازه همچین مواقعی که یه مذهبتو شکرم حواله ی خدا میکردم که چرا فکر ما بدبخت بیچاره ها نیس که نه کفش درستی پامونه و نه چتری تو دستمون.
مینو به یاحا تعارف کرد بشینه منم دنبال خودش تا شومینه کشید. وقتی با تشکر نشستم به سمت اون یکی مهمونش برگشت و گفت: خب چی شده بنده مفتخرم دوست عزیزم تند تند بیاد سراغم؟ یاحا راحت نشست و گفت: سلام گرگ بی طمع نیس مینو جون. به سمت شومینه بیشتر مایل شدم جوری که یه کم پشتم بهشون میشد،