دانلود رمان معشوقه من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: خاطره کامروا
تعداد صفحات: 271
خلاصه رمان: والاترين حس در وجود هر انسانى عشق است… اما جبر تقدير گاه آن قدر قدرتمند ميشود كه عشق را در هزار توى نرسيدن و جدايى محكوم به نشدن ميكند …مهشيد با قلبى مالامال از خواستن پسر عمو محكوم به بودن اجبارى در كنار پسر خاله اى ميشود كه تقدير برايش مقدر كرده است، اما به راستى اين سيب رها شده و معلق، تا رسيدن به زمين و مهر تاييد زدن بر قانون جاذبه چندين بار ميچرخد و ميچرخد؟!
قسمتی از متن رمان معشوقه من
راضی به ازدواج با اون نمیشدم یجورایی داشت خودشو تو دلم جا میکرد خبر نداشت خیلی وقتھ دلم دیگھ جایی واسھ کسی نداره چون ھنوزم درگیره .بعد از خوردن غذاو کمی گشت و گذار راھی خونھ شدیم خیلی سعی کرد بھم خوش بگزره اما من ھمونجور سرد و بی تفاوت ھمراھیش میکردم بلاخره اروم شد و منو رسوند خونھ منتظربود تا دعوتش
کنم بیاد داخل اما بی تفاوت باھاش خدافظی کردم رفتم خونھ .
خیلی بی حوصلھ خودمو انداختم رو مبل وبھ غرغرای مامان گوش دادم: چیشد میمردی میرفتی خونشون یا دعوتش میکردی شب بیاد بمونھ نترس نمیخوردت انقد عبوس و گنده اخلاق ھستی کھ با یھ من عسلم نشھ خوردت. با ناراحتی بلند شدم ایستادم: مامان منو ببین منم دخترت چرا باھام اینکارو میکنی چرا انقد سنگشو بھ سینت
میزنی مگھ بچت نیستم چرا دلت بحالم نمیسوزه پس کی واسم مادری کنھ ماماااااان خستھ شدم خستھ تا اینجاش ھرچی گفتی گفتم چشم ..فقط اینو ازت خواستم کھ بعد از
جواب بلھ دیگھ دست از سرم بر داری چرا انقد کشش میدی بخدا نمیتونم دیگھ کشش ندارم تحملم تموم شده ….
نزدیکش شدم با چشمای اشکیم زل زدم تو چشمای نگرانش،
گفتم خستم مامان یکم واسم مادری کن ،منو ببین ..درکم کن مامان ..با شونھ ھای افتاده. طرفھ اتاقم رفتم پلھ ھارو باسستی طی کردم بھ اتاقم رفتم خودو پرت کردم رو تخت ذھنم اشفتھ بودو خستھ کم کم سر درد ھم بھش اضافھ شد کھ در اتاقم باز شد، صدای مھدیسو شندیم کھ اومد کنارم رو تخت نشستو گفت: ھیچیم نیست فقط تنھام بزارین خوابم میادبمیرم خواھری چتھ چرا انقد بی حالو افسرده ای چیشده ؟؟ ایششششش پرو دلسوزی ھم واست نیومده داری بیرونم میکنی جھنم رفتی درو ھم ببند لطفا…خیلی خب بخودت فشار نیار قسمتت ھمین بوده بھتره باھاش کنار