دانلود رمان مفتون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: شادی جمالیان
تعداد صفحات: ۱۱۱۶
خلاصه رمان: شیرین مادری است که همسرش را به سودای آرزوی کودکی اش رها کرده است. سی سال بعد پسرش عاشق دختری می شود که وصله به جان معشوقه ی سابق شیرین است. این داستان داستان دلدادگی ممنوعه است….
قسمتی از متن رمان مفتون
مینی بوس ماگیروس، سر یکی از کوچه های خیابان
تهران نو ایستاد، راننده بدون اینکه سرش را بچرخاند با لحنی که سرشار از خستگی بود گفت: شیرین کشمیری، رسیدیم! شیرین از روی آخرین صندلی بلند شد، تابی به سر و گردنش داد و رو به دوستش گفت: فردا می بینمت… ژولی دختر جوانی با موهای فر بود، عینکش با فِرم گردی که روی صورت داشت را با انگشت سبابه به سمت بالا فرستاد و گفت: باشه، عصر بخیر!….
شیرین دامنش را قدری پایین کشید، در حالی که با
طمانینه به سمت در خروجی میرفت با راننده سرویس خداحافظی کرد. به محض پیاده شدنش اتوبوس به راه افتاد، شیرین دستمال گردنش را کمی شل کرد و با شانه هایی که نشان از راسخ بودنش میداد به سمت خانه رفت. با دیدن یکی از همسایه ها رو ترش کرد، دلش نمیخواست به محض رسیدن به خانه توبیخ شود. به ناچار زیر لب سلامی گفت و بدون اینکه منتظر علیکی بماند کلید را داخل قفل چرخاند.
با رسیدن به حیاط خانه پدری نفسش را بیرون داد،
مادرش مهتاج بانو کنار حوض نشسته بود و سیب ها
را می شست. مهتاج سر بلند کرد و با دیدن شیرین
گفت: سلام، بکش پایین این یه لاخه پارچه رو. آبرو تو در و همسایه نذاشتی برام! شیرین بی توجه به مادرش به سمت پله های مقابل رفت، پله هایی که منتهی به خانه میشد و گفت…مادر من لباس فرم مدرسه هست…