رمان من نامادری سیندرلا نیستم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: بهاره موسوی
تعداد صفحات: 1237
خلاصه رمان: سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور میدهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج میکند تا اینکه همسرش فوت میکند و خانواده اش مجبورش میکنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که قراره سمانه رو فراری بدند.
قسمتی از متن رمان من نامادری سیندرلا نیستم
آخی طفلی امیر علی پوستش کنده شد از دست من حالا نوبت آوا و محمد طاها شده فقط موندم آرین و ساناز در
چه حالن. با این حرف من سمانه هم. همراه من به سالن آمد که آرین را قاشق به دست روب روی ساناز دید. بخور دیگه عشقم بمیرم برات بگو چیکار کنم کاش میشد توله سگا رو در بیارم از تو شکمت دارن ضعیفت میکنن تو هم. که هیچی
نمیخوری ساناز که معلوم بود حالت تهوع دارد دماغش را گرفته و روبه آرین گفت: چرا ایقد بو میدی آرین حموم نرفتی از بیمارستان اومدی آرین که دیگر به این رفتارها عادت کرده بود خودش را بو کرده. والله بخدا رفتم من از دست تو و این توله سگا آب رفتم از بس که خودم و شستم نفسم ساناز که حق را به آرین میداد با چشمانی اشکی نگاهش کرد. ببخشید عشقم بخدا دست خودم نیست با چشم
و ابرو به آن دو اشاره کردم که سمانه کنان کنارم جای گرفت و پرتغال را به دستم داد تا در حین خوردن شاهد مرغ : عشقای جوان هم باشیم تا ببینیم آخرش کی برنده میشود.
بيا رحیم بيا قلبم بخور بخدا ساناز سرم و میکوبونم به دیوار اگر نخوردی بذار استفراغ کنی اشکال نداره ولی بخور دهن وا کن بگو….