دانلود رمان من نمی ترسم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، کلکلی، تخیلی
نویسنده رمان: رها
تعداد صفحات: 227
خلاصه رمان: آیسان یه دختر شیطون خوشگل…یه اتفاق عجیب میوفته براش وکسی رو میبینه….آیا اون کیه….یه انسان؟….یه شبح؟؟؟…یا یه موجود فرا زمینی؟؟…..هیچکی نمیدونه ….اما دختر قصه ما بلاخره میفهمه اون کیه……اما کی و چه وقتشو خودتون بخونید دیگه…پایان خوش
قسمتی از متن رمان من نمی ترسم
از کنار درختا و گل ها رد میشدیم ……. ای بمیری خب چرا من رو پیاده میاری آخه …. مرض داره …….. به رودخونه سمت جنوبی دشت بود که به اون سمت میرفتیم …. وای چقدر خوشکله اینجا …. دوس دارم الان بدوم برم تو رودخونه … آب بازی کنم ….. وای برای رد شدن از رودخونه اروم و تمیز که سنگای کفش معلوم بود باید کمی دامنم رو جمع میکردم …….. اون کصافط که انگار نه انگار من همراهشم … سرشو عين … گ.ا.و … انداخته داره میره …… دامنم رو کمی بالا گرفتم و قدم اول رو گذاشتم تو آب …….
وووواوووو از تماس آب با پاهام حس خوبی بهم دست داد ….. با ذوق قدم دوم رو هم برداشتم …….. خنکی آب واقعا لذت بخش بود ….. کاش زودتر اینجارو دیده بودم …. حتما با تاشا میومدم …… نگاهم به کف رودخونه بود … چی میشد الان به چند تا از این سنگارو برمیداشتم ….. سنگایی که نظیرش جایی پیدا نمیشد ….. سنگای کوچیک و گرد که از رنگای … سفید شیری … و بنفش تیره که کمی به سیاهی میزد …. لابه لاشون هم سنگ های قرمز ……هروقت خواستم برم دنیای خودم حتما از این سنگا برمیدارم …..
سرمو آوردم بالا که دیدم اونور رود خونه داره نگام میکنه … نگاه عاشقونه … ای از اونا که دوس داره الان تیکه تیکم کنه .. یه لحظه نفهمیدم چی شد که پاشنه کفشم گیر کرد بین سنگ ها ….. تالاب افتادم تو آب …… اخ از درد نفسم حبس شد … لبمو به دندون گرفتم که صدام در نیاد …… از خنکی که تمام وجودم رو گرفته بود لرزم گرفت …….. خواستم پامو تکون بدم تا این پاشنه لعنتی در بیاد …….. وای خاک تو سر شدم که ….. دامن لباسم کاملا رفته بود بالا …..ساق پا هم کاملا از خیسی چسبیده بود به : رهای پامو به نمایش گذاشت بود …… دستمو انداختم زیر تا دامنم رو بکشم پایین اما یهو دیدم…