دانلود رمان من یه ستاره ام نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی-عاشقانه
نویسنده رمان: نگین حبیبی
تعداد صفحات: ۲۰۰
خلاصه رمان: داستان حول و محور زندگی بهار پاکروست…بازیگر سینما…یک دختر تنها و فوق العاده مغرور که در اوج شهرت دچار مشکلاتی میشود و اجبارا به یکی از محل های پایین شهر نقل مکان کرده و با آدم هایی جدید آشنا میشود که روزی تکه ای بزرگ از زندگی اش میشوند و…
قسمتی از متن رمان من یه ستاره ام
امروز قصد داشتم تنها برم بیرون عینکمو روی چشمم گذاشتم و از خونه زدم بیرون … پاساژ و بازار هارو گشتم و ساعت ۸ بود که برگشتم خونه … توی کوچه بودم که یدفعه محکم به دیوار خوردم که زخمام که داشت خوب میشد تیر کشید و چشمامو از درد بستم … چشمامو باز کردم که … زبونم قفل شد … با وحشت زل زدم بهش .. تو … پوزخند زد و گفت : اینجا چیکار میکنم ؟ سر و وضعش اصلا خوب نبود … انگاری مریضی چیزی بود … با ترس بیشتر به کوچه خلوت خیره شدم و گفتم : و برو گمشو عوضی … هلش دادم که چاقوی کوچیکشو زیر گلوم گذاشت از وحشت دیگه لال شدم …
مطمئنم روی گلوم خش انداخت … یکم که گذشت با گریه و حرص گفت : چرا نمیتونم بکشمت ؟ سرشو انداخت پایین و در همون حال گفت : عذاب وجدان تمام وجودمو گرفته لعنتی … پوزخندی زدمو گفتم : مگه تو وجدانم داری ؟! سریع سرشو گرفت بالا و گفت : آره انقدری که میخواستم برم اداره پلیس و اعتراف کنم که همه چی تقصیر من بودانو بیگناه بودی … ولی نمیتونم … یعنی نمیخوام بخاطر یه نفرم که شده نمیخوام اینکارو انجام بدم … بخاطر کی ؟ بخاطر کی این بلارو سرم آوردی ؟
خنده ی هستریکی کرد و گوشیشو درآورد … هنوز چاقوش زیر گلوم بود … یکم گشت و عکسی رو جلوی روم گرفت …. به پسرا آشنا بود … ولی من روزی هزارنفرو می دیدم … اینو از کجا یادم باشه ؟! سپهر – یادت میاد ؟ سرمو به علامت منفی تکون دادم … عصبی تر گفت : این داداشمه عوضی همونی که اون روز اومد توی ونتو ازت خواست باهاش ازدواج کنی ولی تو … آروم تر ادامه داد : تو چیکار کردی ؟ یا بی رحمی تمام گفتی به درک که عاشقمی ؟ داد زد : – حالا یادت اومد ؟! به گریه افتاد و ادامه داد : خودشو کشت . بخاطر تونه عوضی خودشو کشت با ناباوری زل زده بودم بهش … کشت ؟
