دانلود رمان من یک دختر هستم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: لیلی زمانی
تعداد صفحات: 118
خلاصه رمان: یه دختر محکم ک با مرگ مادرش دنیاشم خراب میشه..مجبور میشه با پسر عموش ک یه پسر زورگوهه ازدواج کنه اونم بخاطر برادرش ..خیلی اتفاقا میفته ولی دختر قصه ما سعی میکنه محکم بمون
قسمتی از متن رمان من یک دختر هستم
چشامو ک باز کردم دیدم ک وسط ھال افتادم و ھوا تاریک شده با دیدن خون حالم بد شد!عوضی بالاخره کار خودشو کرد..وای بچم..تمام بدنم درد میکرد نمیتونسم از جام بلند شم ..خدایا بچم…ازت متنفرم خدالعنتت کنھ سپھر…حالم خیلی بد بود بزور کشون کشون خودمو بھ حمام رسوندم و با لباس رفتم تو وان…وقتی از حموم بیرون اومدم یخورده حالم بھتر شده بود ولی ھنوزم درد داشتم تمام بدنم کبود شده بود…سپھر چقدر بیرحم بود ک منو تو اون حال رھا کرده بود.
از کسی ک بچھ خودشو کشتھ انتظار دیگھ ای ھم نمیره… رفتم مسکن خوردم تا شاید دردم کمتر بشھ خیلی گشنم بود ضعف کرده بودم باکمک دیوار رفتم تو اشپرخونھ یھ غذای حاضری درست کردم و خوردم…ظرفارو ھم ریختم تو سینک حالشو نداشتم ک بشورم رفتم رو کاناپھ دراز کشیدم…دلم واسھ مامانم تنگ شده گوشیمو ھم ندارم ک حداقل عکسشو نگاه کنم…مامانی میبینی کوچولوتو میبینی بھ چھ روزی افتادم؟!..خدایا کمکم کن منکھ جز تو پناھی ندارم…اشکام ھمینجور میریخت..خدایا منو از دست این گرگ صفت نجات
بده..خدایا بھ این بنده ات نظر بنداز کمکم کن…پاشدم سجاده اوردم بزور وضو گرفتم و نماز خوندم…بعد درد و دل
با خدا حس میکردم خیلی سبک شدم اشکامو پاک کردم
سجاده رو جمع کردم و رو کاناپھ دراز کشیدم چشامو رو ھم گذاشتم ولی خوابم نمیبرد ھی پھلو بھ پھلو شدم ولی فایده نداشت تا صبح ھمینجوری خوابم نبرد صدای اذان صبح رو ک شنیدم نماز خوندم و سر سجاده خوابم برد….باصدای باز شدن در از خواب بیدار شدم نگاه خواب آلودمو بھ سپھر انداختم ک پوزخند زد و گفتچقدر تو سگ جونی..دیگھ حرفاش واسم مھم نبود …قاتل…بچم یادم اومد مامانم ،ابجیم ،داداشم…یھو انگار دیوونھ شدم جیییغ زدم قاتل …قاتللللل….ازت متنفرمممم..الھی بمیری… اومد سمتم و با پشت دست زد تو دھنم مزه ی خون رو حس کردم انگار