دانلود رمان میستری نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: طنز، ترسناک، معمایی
نویسنده رمان: h و azita
تعداد صفحات: 405
خلاصه رمان: آروین قصه ما یه پسریه عاشق هیجانو ترس…همین علایقش باعث میشه اروینو دوستاش برای تعطیلات به یه روستابرن یه روستاکه توش یه خونه نفرین شده وجود داره…!!! اتفاقاتی که تو اون خونه نفرین شده. میوفته،ماجراهایی رو به وجود میاره که باعث میشه آروین یه راز خیلی بزرگ از زندگیش رو بفهمه یه راز از گذشتش!!از خانوادش!!و….
قسمتی از متن رمان میستری
باید ترسید در نیایی با این ھمه نامردی ترس از تنھایی است ترس از ضعف نیست…با گفتن خسته نباشید استاد جزومو بستمو گذاشتم…تو کوله پشتیم بلند شدم تا کلاس بعدیمون شروع نشده…بریم با بچه ھا یه چیزی بخوریم زدم رو شونھ ی اریا گفتم : پسر پاشو بریم دیگه چیکار داری میکنی؟؟ باشه بعد بلند شد گفت : سامی چرا امروز نیومده؟؟؟ دیشب عروسی خواھرش بود گفت احتمالا کلاس اولو نمیاد الانه که پیداش بشه راستی چرا مارو دعوت نکرد؟؟؟
چون عروسی تو کرج بود ترسید ما تو زحمت بیفتیم پاشو دیگع حالا ھی میخواد اینجا حرف بزنه بلند شد دو تایی رفتیم سمت بوفھ ی دانشگاه جلوی بوفه یسری میز صندلی چیده شده بود بھ اریا گفتم : الان اینجا شلوغ میشه تو بشین پشت یکی از میز ھا من برم یه چیزی بگیرم باشه بعد نشست پشت نزدیک ترین میز دو تا نسکافھ گرفتم با کیک شکلاتی طبق معمول دیشب دوباره تا صبح نتونسته بودم بخوابمو ھمون صداھای مسخره رو باز شنیدم شاید این نسکافه بتونه منو تا اخر امروز سر پا نگھ داره….
… اره خوب بود… با سینی کیک نسکافھ برگشتم سمت میزمون با دیدن سامی کھ کنار اریا نشستھ لبخندی زدمو گفتم : به به اقا سامی دیشب خوش گذشت؟؟؟
سینی رو گذاشتم روی میزو گفتم : سامی کیکو نسکافه دیگه؟؟؟ اره مرسی بعد برگشتم سمت بوفه تا واسه سامی ھم کیک نسکافه بگیرم… بعد برگشتم پیش بچه ھا . در حال خوردن بودیم که اریا گفت : بچه ھا به نظرتون یه برنامه تفریحی بریزیم؟؟ سامی گفت : چجور تفریحی؟؟؟