دانلود رمان میکائیل نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: پرستو اسحقی
تعداد صفحات: 1209
خلاصه رمان: با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد. او زنی که روی تخت دید میپرستید. با تیرکشیدن شقیقهاش، انگشتانش را به پیشانیاش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد. لباس کاریاش را از تنش درآورد و چهار دست و پا روی تخت خزید.
قسمتی از متن رمان میکائیل
چند باری زنگ را فشرد اما وقتی هیچ صدایی ،نشنید کلید را در قفل انداخت. ناراحت بود که دیشب با همسرش بد رفتاری کرده بود. نگاهی به خانه ی در سکوت انداخت بسوی اتاق رفت و داخل شد. نگاهی به لوازم آرایش ها و لباس ها که پخش زمین بود انداخت و اخم کرد همین که برگشت نگاهش به برگه ی کنار آیینه افتاد. من رفتم تولد دوستم نگرانم نشی شب خیر. دندان هایش را بهم می فشارد و دسته گل را روی تخت پرتاب میکند و از اتاق بیرون می زند.
زیر دوش آب سرد می ایستد و نفس درون قفسه ی سینه اش حبس میشود. حوله را دور کمرش میپیچد و پارچ را از یخچال بر می دارد. هه بازم جشن های شبونه…. لیوان را محکم روی میز میکوبد و لباس های اش را می پوشد. موبایل و سوئیچ را بر میدارد و از خانه بیرون میرود. سرگردان در خیابان ها میچرخد و نگاهی به ساعت می اندازد. نزدیک سه بود و اعصابش بهم ریخته بود. با صدای زنگ موبایلش ماشین را به گوشه ای میپیچد. اسم ناشناس اخم هایش را در هم می.کند آیکون سبز را لمس می کند.
بفرمایید….صدای گریه آلود شراره در گوشش میپیچد میکائیل….. سلام…. خونه ای؟ جانم؟! کجایی شراره؟ چرا گریه می کنی؟ مارو گرفتن میای کلانتری…چنان داد زد که شراره از ترس به سکسکه افتاد. کدوم گوری بودی که پات به کلانتری باز شده؟ وای وای شراره…… من بلاخره از دستت روانی میشم. الان میام…….. تلفن را قطع شد و در حالی که هق میزد روی صندلی کنار پارمیدا و بهزاد نشست.