دانلود رمان نارگون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: بهاره شریفی
تعداد صفحات: 960
خلاصه رمان: رمان ویژه امروز روایت زندگی نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش، فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش را رقم می زند …
قسمتی از متن رمان نارگون
نوچه هایش هر و هر کنان خندیند . آراد وحشت زده به فرید و دار و دسته اش نگاه کرد که عین سایه هایی شوم از تاریکی بیرون آمدند . لعنتی نثار خودش کرد و در یک ثانیه تصمیم گرفت با تمام نیرو به سمت خانه شان بدود . اولین قدم را که برداشت کسی چنگ زد و یقه اش را گرفت . به سرفه افتاد و دست از تقلا کشید : کجا ؟ صدای فرید را شنید : خمیرش کنی و اولین مشت توی شکمش فرود آمد و برای جلوگیری از خوردن ضربه های بیشتر خم شد و روی زمین زانو زد. از خانه ایاز فاصله ای نداشت یک عربده می کشید ایاز سر می رسید و دخلشان را می آورد .
ولی آبرو و غرورش چه می شد. آن همه وزنه زدن و باشگاه رفتن چه می شد ؟ دهانش را روی هم فشرد و توی خودش جمع شد. مشت و لگد از همه طرف به سمتش پرتاب می شد روی زمین که ولو شد صدای فرید را کنار گوشش شنید : فک کردی ایاز تحویلت می گیره خیلی چسی هسی ؟ سرتاپاتم طلا بگیری از تخم و ترکه اصغر شيره اي فهمیدی نسناس . و لگدی نثارش کرد و بالاخره صدای قدم هایی که از او فاصله گرفتند باعث شد از آن حالت فشرده جنینی خارج شود . تمام استخوان های بدنش درد می کرد ولی جدا از این درد چیزی توی دلش تیر می کشید و دلش می خواست از ته دل فریاد بکشد .
خودش را رها کرد و بی حال روی آسفالت درب و داغان کوچه دراز کشید. کم کم پاهایش را دراز کرد و به آسمان خیره شد. ضربه هایی که خورده بود را یکی یکی به یاد آورد . توی خیالش اینقدر قوی بود که بتواند همه شان را با یکی که نه با ده تا جبران کند . نگاهش را روی ستاره ها چرخاند . جبران می کرد . تک تکشان را جبران می کرد . روز بعد که ساک به دست دوان دوان خودش را به آیاز رسانده بود . ایاز سری تکان داده و گفته بود : نه باریکلا داری مردی میشی و دستش را محکم توی کمر او کوبیده بود که باعث شد یک قدم جلو بپرد . بزن بریم .