دانلود رمان ناعادلانه به قضاوتم ننشین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، همخونه ای
نویسنده رمان: آسایا آریایی
تعداد صفحات: 132
خلاصه رمان: باران در کودکی پدرو مادر خود را از دست داده و با مادربزرگش زندگی میکند.مادر بزرگش در یک خونه باغ کار و در همان جا زندگی میکند.حالا بعد از چند سال صاحب باغ و خانواده اش قصد برگشت به ایران را دارند.
قسمتی از متن رمان ناعادلانه به قضاوتم ننشین
خوب آقای یزدانی مسئولیت این همکار تازه با شما ببینم چه می کنید یه پسر جوون که همون یزدانی بود اومد سمتمون و گفت با کمال میل اتوسا جان تمام تلاشمو می کنم راستی اول نمی خواید ایشونو معرفی کنید ؟ خانوم احمدی یا همون اتوسا گفت خودشون خودشونو معرفی می کنن من باید برم الانه که امیر علی هم سر برسه امروز خیلی سرم شلوغه و از سالن خارج شد برگشتم دیدم همه دارن نگام می کنن گفتم سلام من ایسان تهرانی هستم از اینکه این هفته همکار شمام خوشحالم و امیدوارم مسمر ثمر باشم همون پسره اول خودشو معرفی کرد و گفت من وحید یزدانی هستم…
و خوش اومدید بعد هم تک تک افرادی که اونجا بودتو بهم معرفی کرد ازشون خوشم اومده بود یجورای همه همرنگ هم بودن آروم و با احساس تو دلم از خدا خواستم که قبولم کنن و استخدام بشم وحید یزدانی منو به سمت یه میز برد و گفت این میز کار شما تمام وسایل مورد نیازتون هم تو کشو وجود داره اگه تو کار دچار مشکل شدید بهم بگید کمکنون می کنم . ممنون آقای یزدانی خندید و گفت اولین قانون کار در اینجا ما همه با هم دوستیم و با اسم کوچیک همو صدا می زنیم پس بهم بگید وحید بدون پیشوندو پسوند ماهم فقط اسمتونو صدا می زنیم ایسان مگه نه بچه ها و تموم بچه ها گفتن بللللللله…
پشت میزم نشستم و تو تک تک کشوها رو نگاه کردم راست می گفت همه چیزای که می خواستم بود برگه شطرنجی مخصوص طراحیو برداشتم و رو میز بازش کردم تمام رنگها و قلم موها رو چک کردم همه از نوع عالی و درجه یک بودن واقعا از دیدنشون غرق لذت شده بودم باید به طرح می زدم و بانام خدا شروع کردم یکی دوبار مجبور شدم طرحمو عوض کنم غرق تو