دانلود رمان ناگفته ها نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: b.hassani
تعداد صفحات: 557
خلاصه رمان: داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت ناگهانی مادر بزرگش و بعد از سالها دوری به ایران برمیگردد…آشنایی او با مرد جوانی در هواپیما و ناگفته هایی در مورد زندگیش، این داستان را شکل خواهد داد …
قسمتی ازمتن رمان ناگفته ها
با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روي پاهایم سر خورد و کف هواپیما افتاد. خم شدم تا آن را بردارم. ولی
کسی که کنار من نشسته بود سریعتر از من خم شد و کتاب را که تقریبا زیر پاي خودش افتاده بود، برداشت و
به دستم داد. سرم را بلند کردم و با لبخندي از چهره ي جوان و خنده رویش تشکر کردم. وقتی که من سوار
شدم هنوز صندلی کناري من خالی بود. من تقریبا اولین مسافري بودم که سوار شده بودم و خسته و خواب آلود،
همان لحظات اول خوابم برده بود و متوجه نشده بودم که چه زمانی صندلی کناریم پر شده است.
– مرسی! کتاب را جلوي چشمانش گرفت و جلدش را نگاه کرد و با لبخندي دوباره و به فارسی غلیظ و با لهجه ایی گفت: – بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
خنده ام را فرو خوردم و دستم را براي گرفتن کتاب پرواز با خورشید فریدون مشیري دراز کردم. کتاب را کف
دستم گذاشت و دست دیگرش را به طرفم دراز کرد. کتاب را روي زانوانم گذاشتم و با او دست دادم. ادل کریمی به چهره خندان و زیبایش لبخند زدم. از آن چهره هایی داشت که دوست دارید هر از چند لحظه نگاهی به آن بیاندازید تا همان انرژي مثبت نهفته در چهره اش به شما هم انرژي بدهد. تا حدودي مرا به یاد ماهی انداخت.
منهاي موهاي زرشکی رنگش که پسرانه کوتاه شده بود. چهره ي پر از شیطنت و چشمان درشت اش مرا به یاد
ماهی عزیزم انداخت. دستم را در دستش گذاشتم و او دستم را محکم فشرد و تکان داد. از نحوه دست دادنش
هم مشخص بود که علاوه بر چهره شاد، داراي روحیه ي شادي هم هست. محکم و پر انرژي. نه مثل من خسته و بی حال! با اشاره به کتاب شعرم ادامه دادم: فارسی رو خوب بلدید. لبخند باز و گشاده ایی زد و سرش را تکان داد. – پدرم ایرانیه. مادرم هم نصفش ایرانیه. سرم را مودبانه تکان دادم و او با انگشت شصت به صندلی کناریش اشاره کرد و گفت: این هم دوست پسرم، بابی.