دانلود رمان نخل ها ایستاده می میرند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مهسا باقری
تعداد صفحات: 880
خلاصه رمان: داستانی از اشتباهات من و تو…از خودخواهیهای اطرافیانمان…از عشق من و از کینههای تو… داستانی از سرخوردگیهای من… از غرور تو…
قسمتی از متن رمان نخل ها ایستاده می میرند
در نخلستان دنیا…میان نخل های سر به فلک کشیده…میان سایه هایشان…سر بر آوردی از خاک!!
شاخ و برگ دادی…قد کشیدی…رشد کردی…بالنده شدی!! من،پس از چندی…جوانه زدم از میان ذرات این خاک گرم!! کنار تو قد کشیدم و شاخ و برگ دادم!!
گرما داشتم، نور نه!! آب داشتم، تشنگی هم!!سایه ای داشتم روی سرم…خودخواهانه از جانبت!! نور نبود…اما روشنایی دزدکی از کنارت سرک میکشید!! من، نخلی کودک…کنجکاو به دنبال بازیگوشی های زمانه سر چرخاندم!!
پی نور…پی روشنایی!!اما روشنایی چیزی نبود جز تیغ برنده خورشید!! چشمم را زد…قلبم را هدف گرفت!! و تو ندیدی که سر از تنم جدا کرد!! و آیا میدانستی نخل ها سرشان که برود…همانند دیگر درختان شاخ و برگ نمیدهند؟! آن ها زنده نمی مانند…اما می ایستند!! محکم …مقاوم…مثل من!!!نگاهش طغیان گر است…پر از حرص و نفرت.گرفتی ما رو؟!
اخم هایم را بیشتر در هم میکشم.شاید میزان تاثیرش روی این بشر بیشتر شود.نیومدم خوش گذرونی. دست به کمر و طلبکار نگاهم میکند:پس خبرت اینجا چکار میکنی؟!کلافه از بلندی صدای آهنگی که پخش میشود در جایم جا به جا شده و نگاهم را همزمان به اطراف میدوزم. پسری که کنارش ایستاده نیشخند میزند و دستش را دور بازویش حلقه میکند باید به توام جواب پس بدم؟برو به عشق و حالت برس!!
همانطور که عقب عقب میرود با همان چشمان وحشی و پر نفرتش میگوید..بیا بریم هانی…این دختره معلوم نیست با خودش چند چنده!!! حالم ازت بهم میخوره. پوزخندی کنج لبهایم مینشیند:منم!!