دانلود رمان نیشخند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری
نویسنده رمان: فاطمه ایزی
تعداد صفحات: 1319
خلاصه رمان: در این لحظه داستان ما، روایت زندگی پسر عمو و دختر عمویی می باشد که مهراد پسر داستان ما فوق العاده غیرتی و جدی و پرناز لجباز و یک دنده، پرناز که از کوچکی اسم مهراد روی او می باشد …
قسمتی از متن رمان نیشخند
بعد از اینکه حاج آقا رفت ، عمو و بابا برگشتند و رو به ما تبریک گفتند . مهراوه جون رو به پدرم گفت : با اجازتون مهرادم می خواد نشون نامزدشو بندازه دستش . و بعد از گفتن حرفش به مهراد اشاره ای کرد . مادرم به جای بابا فرهاد گفت : این چه حرفیه اختیار داری مهراوه جان . بعد از گفتن این حرف مهراد از جیب کتش چیزی را در آورد . سرم پایین بود و زیرچشمی به دستان بزرگ و سفیدش نگاه می کردم . جعبه را باز کرد و انگشتر تک نگین بسیار زیبایی را از جعبه در آورد .
با دست دیگرش انگشتر را در انگشت دست چپم انداخت . صدای دست و سوت ها کر کننده بود . چیزی در قلبم تکان خورد . ذوق زده سرم را بالا آوردم و نگاهش کردم اما مهراد بی احساس تر از این حرفها بود . بدون این که نگاهم کند عقب کشید . همه جلو می آمدند و تبریک می گفتند _مبارک باشه . من و مهراد هم ایستاده جواب تبریک های آنها را می دادیم.مهرسام به سمت ما آمد با برادرش دست داد و رو به من با لبخندی که تلخی آن ملموس بود گفت : مبارک باشه
با تعجبی که از ناراحتی و گرفتگی چهره و صدایش برایم به وجود آمده بود گفتم : مرسی سامی ! اما او دیگر چیزی نگفت و بعد از اینکه سری برایمان تکان داد رفت . توقع تبریکی جانانه تر از این را از مهرسام داشتم . بی خیال نگاهی به مهراد انداختم که او هم کمی اخم داشت . رو به مهراد گفتم : من . خسه شدم دیگه می شینم . خسته از بی توجهی و بی تفاوتی او نشستم و به حلقه ام زل زدم . مهراد با این رفتارهایش هر چه ذوق داشتم کور کرد .