دانلود رمان نیلوفر آبی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زهرا
تعداد صفحات: 3285
خلاصه رمان: از دست یه هیولا به دست یه قاتل افتادم.. قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی آلوده به دست های یه قاتل بشی، فقط بخوای تو دستای اون باشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه
قسمتی از متن رمان نیلوفر آبی
صدای شلیک گلوله و جسم که مقابل زانوم به زمین افتاد …تموم شد. به چشمای نیمه بازش که زندگی رو وداع می گفت…نگاه انداختم و گفتم قانون بازی رو نباید دور می زدی ..اخطار رو گرفته بودی،هوم؟ خرخر کرد….سری تکون دادم و منتظر شدم تا نفس اخرش رو بکشه و با چشمای خودم شاهد مرگش…باشم.. این کار باید به بهترین شکل انجام می شد… این یک قانون بود…جسمش فرشته مرگ رو به کام کشید…
دستم رو روی گردنش قرار دادم و بعد از اینکه چیزی حس نکردم لبخندی زدم و از جنازه خونینش دور شدم… اشاره ای به دو مرد همراهم کردم تا جنازه اش رو به جایی که مشخص کرده بودیم ببرن…سمت ماشین رفتم و دستکشم رو از دستم بیرون کشیدم به جنازه ای که روی زمین کشیده میشد،نگاه دوختم و شماره اش رو گرفتم..بله؟ نفس کشیدم و به خاک که روی جنازه ریخته میشد خیره شدم…
عروس تموم شد ..به رییس بگو خیالت راحت، عروس به دامادش رسید… لحظه ای سکوت و بعد خسته نباشید گفت…بهت خبر میدم….قطع کردم…. چشمام می سوخت، نیاز به خواب داشتم…دستم رو به پشت سرم تکیه دادم و چشمام رو بستم…. کاردکس رو امضا کردم و رو به دختر بچه شش ساله ای که با دقت به من نگاه می کرد، لبخندی زدم و گفتم خب مهدیه خانوم، اگه امروزم قبول کنی و مهمون من باشی فردا صبح زود مرخص میشی….