دانلود رمان هدیه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: خارجی
نویسنده رمان: دانیل استیل
تعداد صفحات: 136
خلاصه رمان: زن و شوهر به همراه دختر و پسرشان ، خانواده ی خوشبختی بودند تا اینکه دختر ۶ ساله شان طی یک حادثه فوت کرده و شیرازه ی زندگی از دستشون خارج میشود. مادر خانواده غمگین و افسرده میشود و پدر گوشه گیر ! در این بین پسر خانواده به تفریحات بیرون از خانه کشیده شده و با دختری آشنا میشود که به علت باردار بودن از خانواده اش طرد شده. .پسر خانواده به او علاقه مند میشود و بعد از گذشت چندماه موضوع رو با خانواده اش مطرح میکند ، بعد از چند روز کشمکش و صحبت مادر خانواده وسوسه میشود آن دختر را پیش خودش بیاورد تا بچه اش را به دنیا آورده و به آنها دهد ؛ بعد به نزد خانواده اش برگردد …
قسمتی از متن رمان هدیه
خود برای نوشیدن ، قدم زدن و یا دیدن فیلم بیرون می برد . اما روز اول سپتامبر مدرسه ها باز شدند و تامی به مدرسه می رفت و بعد از آن همه چیز مشکلتر شد . نامی تا ساعت سه بعد از ظهر کلاس داشت و بعد باید به ورزش و تکالیف مدرسه اش می رسید و هنگامی که اوایل غروب برای دیدن مری بت می آمد ، خسته و فرسوده بود . اما همیشه ذهن و فکرش پیش مری بت بود و هر وقت که تنها ، با محبتی بی شائبه او را نوازش می کرد و پیشانی یا دستش را می بوسید و بعضی اوقات ، هنگامی که درباره روزی که گذرانیده بودند .
کار مری پت ، مدرسه تامی ، و گرفتاریهایش گفت و گو می کردند ، این احساس به وجود می آمد که گویی سالهاست از نزدیک یکدیگر را می شناسند . اما مری بت نمی خواست روابطشان با هم از این حد فراتر رود نمی خواست یک بار دیگر چنان اتفاقی برایش بیفتد ، مگر زمانی که واقعا بخواهد ، شاید سالها ؛ ، بعد از اینکه به مدرسه و دانشگاه رفت ، و با مردی درخور و شایسته ازدواج کرد . دلش نمی خواست با نامی رابطه ای به جز ارتباط پاک و دوستانه داشته باشد ، نمی خواست همه چیز را بینشان خراب کند ، و تامی هم با وجود عشق سوزانی که به او داشت این را درک می کرد و به خواست او و ندای عقل احترام می گذاشت .
بعضی اوقات ، تامی تکالیف مدرسه اش را در خانه مری بت انجام می داد و گاهی هم در گوشه ای خلوت در رستوران جیمی ، و مری بت برایش میلک شیک و همبرگر می آورد . گاهی حتی در انجام تکالیف کمکش هم م کرد . هر وقت صاحبخانه مری بت خانه نبود و در اتاقش قفل بود ، هر دو روی تخت مری بت می نشستند و نامی برای او کتاب می خواند ، یا مری بت مسایل شیمی ، جبر و مثلثات نامی را برایش حل می کرد . از نظر درسی همتراز و هم قوه بودند و دو هفته ای از شروع مدرسه گذشته بود که یکباره به ذهن نامی خطور کرد که می توانند همه درسها را با هم مرور کنند .
