دانلود رمان هذیون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: فاطمه_ساد
تعداد صفحات: 1290
خلاصه رمان: آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم خیز شدم تا بتونم بشینم. یقهام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس میزدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد میکرد و رد ناخون، قرمز و خط خطیاش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم میدادم چنان دردی تو مچم میپیچید که ناخودآگاه ریتم نفسهام تند میشد اما با این همه دردش در برابر درد قلبم هیچ چیز نبود.
قسمتی از متن رمان هذیون
جلوی آیینه ایستاده و داره موهاش رو سشوار میکشه و از سنگین بودن سشوار و درد گرفتن دستش شکایت میکنه نبینم وقتی داره بارون میاد؛ سوییشرت سورمه ای من که کلاهش تا چشمهاش پایین میاد و جلوی دیدش رو می گیره؛ میپوشه و یک لیوان چایی دستش میگیره و با خودش میبره تو تراس و به نرده تکیه میده و بارون رو تماشا میکنه نبینم روی کاناپه قرمز محبوبش لم داده و یک کوسن بین پاهاش گذاشته…
و داره سریال های سیت کام رو میبینه من نمیتونستم ندیدن پناه رو توی اون خونه .ببینم نبودنش پشت کانتر اشپزخونه در حال میوه پوست ،کردن نبودنش توی اتاق خواب در حالی که مچاله شده زیر پتو نبودنش جلوی آیینه روشویی در حالی که با یک دستش مسواک میزنه و با دست دیگه اش به قول خودش اینستاگرام گردی آخر شب رو انجام میده آره می تونستم ندیدنش رو با عکسهاش جبران کنم؛ ولی من یک مشکل دیگه هم داشتم.
چی می تونست به جای گرفتن دستهاش باشه؟ پرستار دستش رو روی ساق دست آزادم گذاشت تا توجه ام رو جلب کن گفت: تموم شد میخوام سوزن رو از دستت بیرون بکشم. یکم همینجا تو همین حالت بمون بعد بلند شو. حركات تند و ناگهانی هم نکن ممکنه سرگیجه بهت دست بده و حالت بد شه وقتی پاشدی نشستی؛ اگه حس کردی فشارت پایینه و تعادل نداری به همراهت بگو بیاد کمکت کنه و خودت بلند نشو راه بیوفت ممکنه بیوفتی زمین سرم رو تکون دادم که سوزن رو بیرون کشید…