دانلود رمان هزارچم جلد اول نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی، عاشقانه، خانوادگی، درام، رئال
نویسنده رمان: زینب ایلخانی
تعداد صفحات: 1182
خلاصه رمان: ريحانه از يك خانواده سنتى و با عقايد محدود، دل در گرو قهرمان داستان حاج امير جبار زاده دارد، جوان مردى پهلوان مسلك كه خصوصيات ويژه خاصى دارد، اما دست تقدير و اشتباهات مختص سن كم ريحانه باعث ازدواج اشتباه او با شهاب جبارزاده پسر عموى حاج امير، ميشود. ازدواجي كه تنها از سر انتقام بچگانه شهاب مي باشد. حاج امير كه پسر عموي بزرگتر شهاب است و هميشه حكم پدر او را داشته است از عشق و احساس خويش نسبت به ريحانه چشمپوشى ميكند و اين شروع اولين چم از هزارچم روايت است…
قسمتی از متن رمان هزارچم جلد اول
من از چمدون قهوه اي متنفرم! لبش را ميگزد و آرام ميگويد: زشته مادر! احترام بذار به حرف مادر شوهر. مادرم هميشه به خانم جان و نظراتش احترام گذاشته است. حتى براى خريد وسايل خانه… زمان خريد حوله و لباس هم با وجود اينكه من و مامان هم همراهش هستيم؛ همچنان خودش نظر مي دهد. فقط طاقتم تمام ميشود و حين انتخاب يك لباس ميگويم: من قرمزش رو دوست ندارم. لب هايش آويزان ميشود.
با دلخوري رو به زن فروشنده ميگويد: سفيدشو بذار. از مغازه كه خارج ميشويم، پاكت را به سينه شهاب ميكوبد و با يك لحن تند ميگويد: دوتايي مي اومديد خريد بهتر بود! شهاب با تعجب من را نگاه ميكند و با چشم هايش علت ناراحتي مادرش را ميپرسد. شانه بالا مي اندازم. مامان بازويم را آرام ميفشرد. دختر زبون به دهن بگير. زبانم را بين دندان هايم حبس ميكنم. همان زمان كه برق آينه بيضي نقره، چشمم را ميگيرد و سولماز خانم دست گذاشته است.
روى يك آينه برنز قدي با شمعدانى هاى بزرگ… زبانم را بين دندان هايم ميگيرم. به تصوير خودم در آينه كوچك براي بار آخر نگاه ميكنم و شهاب، چك آينه بزرگ را مينويسد… اين قدر راه رفته ايم كه احساس ميكنم پاهايم ورم كرده است. دست شهاب را ميگيرم و ناله ميكنم: خسته شدم! با نگراني مادرش كه يك به يك مغازه هاي كفش فروشي را ميگردد را نگاه ميكند. كيف و كفش و لوازم آرايش مونده. نميخوام، امروز خيلي خسته ام.