دانلود رمان همسان من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: فاطمه اشکو
تعداد صفحات: 305
خلاصه رمان: درمورد دختری به نام اِلِناست که بخاطر ورشکستگی پدرش مجبور به ترک شهر و دیار خود میشود و به خونه ی عموش به همراه خانواده ش پناه می بره…با پا گذاشتن به اون خونه احساسی هم تو دلش پا میذاره و قصد رخت بستن نداره در این راه اتفاقاتی میوفته که…
قسمتی از متن رمان همسان من
روزهام پوچ و بی هدف می گذشت و من مانند بره ای تو دست های خبیث سرنوشت دست و پا می زدم . دریغ از یه دست ، به لبخند ، به فروغ و یه نور ! که چشم هام رو به زیبایی های دنیا روشن کنه ، دریغ خدایا چقدر گله ؟ چقدر ناله ؟ چقدر حرف های بی پایه ای که خودم هم خسته شدم و بارت کنم ؟ چقدر تو رو به صفت هایی که ازشون مبرا هستی ، نسبت بدم ؟ خودت بگو چقدر ؟ دفترم هم از دستم خسته شده و دیگه پیداش نمی کنم ! خدایا نکنه تو هم از دستم خسته شدی که میلی به نماز ندارم ؟
با گفتن جمله ی آخر ته دلم لرزید و چشم هام به شدت متورم شدن . مثل اسیری آزاد شده یا بسان مرغی پر کنده به سمت روشویی فقیرانه ی خونمون به راه افتادم و روحم رو با وضویی سهمگین آروم کردم . خشمم گزیده شد ، دلم روشن و چشم هام پرفروغ شد . نگاهم رنگ دیگری به خود .گرفت . پنجره رو دوست داشتم و خورشید رو عاشقانه نظاره می کردم به فاصله ی ده دقیقه ی اخیر و مناجات با خدا همه چیز برام تغییر کرد . اون هم بعد از دو هفته . با شروع شدن شهریوری که پس از اون مهری با مهر عاشقی همراه بود !
و چه صادقانه گفت زلیخا که آدم تا منبع زیبایی رو نبینه درک نمی کنه ، زیبایی معشوق رو ، و تو چه زیبا هستی ای معشوق اماندنی دیگه با به یاد آوردن معشوق رفتنی ناراحت نمی شدم و روحم اذیت نمی شد . یعنی چی شده ؟ یعنی اتفاقی افتاده که من بی خبرم ؟ بعد از ناهاری که مامان و بابا از وضع درست روحیم هم متعجب بودن و هم خوشحال به سمت بالا راه افتادم تا برم و از پریسا به خاطر تموم بی میلی هام عذرخواهی کنم و ازش طلب بخشش کنم صدایی نبود و خونه به متروک بودن گراییده بود .