دانلود رمان هوس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: تهمینه کریمی
تعداد صفحات: 276
خلاصه رمان: هوس داستان زندگی خبرنگار جوان و زیبا و جنجالی است به نام مهسا که یک ازدواج نا موفق با یک مرد روانی و خودخواه به نام هاوش داشته که نتیجه آن بی اعتمادی و نفرت مطلق نسبت به جنس مخالف علی الخصوص مردان پولدار قدرتمند بوده. دست تقدیر عرشیا را به صورت های مختلف سر راه او قرار میده. مرور سرگذشت پدر عرشیا دکتر سیاوش کیانفر در خانه سالمندان کهریزک آن دو را به هم تا حدودی نزدیک میکنه و ترس از مزاحمت های وقت و بی وقت جنون آمیز هاوش به ازدواج مصلحتی مهسا و عرشیای عاشق منجر میشه که…
قسمتی از متن رمان هوس
زمان نمی گذرد صدای ساعت شماته تکرار است خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است نور خورشید روی صفحه ی شیشه ای ساعتش تابید و انعکاس ان در چشمان خسته، اما پر هیجان مهسا افتاد. موهای روی پیشانیش به هم چسبیده بود و از یقه مانتوی کتان سفیدش حرارت شکنجه اوری بیرون می زد. نگاه بی تابش را به صف طویل ماشین های پیش رویش انداخت و زیر لب نالید: اگه از من بپرسن جهنم از نظر تو چه جوریه حقیقتاً این صحنه رو توصیف میکنم.
افشین با دلخوری مشتش را روی فرمان ماشین کوبید و گفت: ای بخشکی شانس عجب راه بندانی شده. نگاهش را به صورت کلافه مهسا دوخت و با لحن محتاطانه ای ادامه داد: ببینم الان ساعت چنده؟مهسا نگاه دیگری روی صفحه ساعتش انداخت و گفت: نزدیک یازده و نیمه.افشین بار دیگر به رو برو خیره شد و در حالی که پیراهنش را عقب و جلو تکان می داد، زیر لب غر زد: این هوای لعنتی چرا این قدر داغه؟
صدای فریاد خشم الود و عصبی مهسا به یکباره او را از جا پراند: وای به حالت افشین اگه من به موقع جلوی در دادگاه نباشم. نگاه وحشتزده افشین به سمت مهسا چرخید: زهره ام ترکید به خدا. خواستی جوش بیاری قبلش یه بوقی بزن. بابا همین طوری که نمیشه. تمام صورتم تب خال شد…الان وقت مسخره بازی نیست افشین. دارم بهت هشدار می دم اگه به موقع جلوی در دادگاه نباشم…