دانلود رمان وادی عشق و گناه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، انتقامی، اجباری، غمگین
نویسنده رمان: م. پریزن
تعداد صفحات: 200
خلاصه رمان: داستان درباره ی دختری به اسم شیون که عاشق پسری میشه که هیچ علاقهای به او نداره شیون که پدرش را از دست داده و چندی است مادرش نیز ازدواج کرده به شدت احساس تنهایی میکند؛ از این رو تصمیم میگیرد برای تنبیه شاهرخ با یکی از خواستگارانش ازدواج کند و….
قسمتی از متن رمان وادی عشق و گناه
همراه لحظه لحظه ی او در جاده ی سرنوشتش بود.از مطالعه اش خسته نمی شد،ولی امروز در این عصر دلگیر پاییزی،نه چشمهای منتظرش توان خواندن داشت و نه گوش های مراقبش توان شنیدن،چرا که در انتظار شنیدن صدای پایی اشنا بود و چشم هایش خیره ی دیدن تصویری خیال برانگیز بود. چند دقیقه ای از موعد مقرر گذشته بود،ولی اثری از آن که شیون انتظارش را می کشید نبود.هراسان از روی نیمکت بلند شد و اندکی در اطراف رژه رفت. چقدر دلش شور می زد.از کاری که آن را برای هزارمین بار تکرار می کرد،واهمه داشت و فزونی دفعات هم هیچ تاثیری به کاهش اضطراب نداشت.
در باطن میدانست که خطا می رود و باید برگردد،و در ظاهر ایستاده بود و چشم به راه داشت.مانده بود بر سر دو راهیی که عقل و دل کروکی اش را کشیده بودند. گذر زمان قصد تخریب افکارش را داشت که صدایی پسرانه و شوخ وی را به خود آورد. شرمنده که منتظرت گذاشتم یه کاری برام پیش اومد.” شیون با دیدن قیافه ی صاحب صدا گره از ابروانش گشود.چقدر با دیدن چهره ی مردانه و قد و بالای رعنای صاحب صدا احساس ارامش می کرد. نگاهی به فراسوی چهره ی زیبا و جذاب پسر انداخت و با لحنی گله مند گفت:”دیگه عادت کردم.”
و در پی مکثی معنی دار، با لحنی عاشقانه و بغض گرفته گفت:”چقدر از دیدنت خوشحالم شاهرخ.” شاهرخ بی اعتنا لبی به خنده گشود و چسبیده به او روی نیمکت نشست.
شیون سعی در جمع و جور کردن خود داشت که شاهرخ با لحنی عصبانی گفت:” شیون،اگه ادا اطوارهاتو از سر
بگیری ما نیستیم ها!” می دانست این کلام همه ی شب های دوری را که کابوس وار بر شیون گذشته بود،به یادش می آورد. می دانست شیون وحشت زده از کلام جدایی می گریزد و همین طور هم شد.شیون پشیمان به حالت اولش برگشت. اکنون