دانلود رمان ویدیا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجباری
نویسنده رمان: فریده بانو
تعداد صفحات: 938
خلاصه رمان: ویدیا دختری بود که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال سلامت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش این دستمال نداشت و خانواده همسرش او را بخاطر نداشتن این دستمال متهم میکنن و مجبور میکنند که…..
قسمتی از متن رمان ویدیا
با صدای هلهله ی آدینه سر خدمتکار خونه، عصبی از خواب بیدار شدم.دستی به موهای بلندم کشیدم و با همون لباس بلندم از اتاق بیرون اومدم. از نرده های طبقه بالا آویزون شدم. موهای بلندم روی هوا معلق شد.با صدای خشداری گفتم: آدینه چه خبره کله سحر بابا بذار بخوابم.صدای مهربون آدینه بلند شد:خواب چیه خانوم جان باید هلهله کنی.از پله ها پایین رفتم.باز چی شده؟ مامان اینا کجان؟آدینه سری تکون داد:
من نمیدونم پسر عمارت شاهی چی توی تو دیده که عاشقت شده.یهو چشمام باز شد، موهام و کنار زدم. تو چی گفتی؟!خنده ی ریزی کرد: چیه خواب از سرت پرید خانوم جان؟پشت چشمی نازک کردم؛ نخیر کی گفته، فقط واسم سوال شد همین.آدینه سری تکون داد گفت: من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم خانوم جان، از برق تو چشمات میشه فهمید که خانم جان دلباخته پسر عمارت شاهی شده.
خندیدم و سرم و پایین انداختم.حالا بگو چی شده؟ اول برو دست و صورتتو بشور بعد بیا تا بهت بگم. پامو رو زمین کوبیدم. اه آدینه…همینه که هست اگه نمی خوای بدونی اصراری نیست.رفتم سمت سرویس بهداشتی، مش رحمان چه زن لجبازی داره.صدای خنده ی آدینه بلند شد. وارد سرویس بهداشتی شدم. آب و باز کردم و صورتم و شستم. نگاهی به چهره ام که توی آینه افتاده بود انداختم.