دانلود رمان ویلچر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: طاهره_الف
تعداد صفحات: 376
خلاصه رمان: ویلچر به یه صندلی فلزی چرخدار میگن که معادل فارسیش میشه صندلی چرخدار!هر جوری که نگاش کنی جز یه صندلی چرخدار فلزی چیزی نمیبینی..اما فقط کافیه کسی روش نشسته باشه تا خیلی چیزا ببینی!ویلچر درد قضاوت شدنه!درد ظاهر بینیه!ویلچر دردِ!یه درد عمیق!و قصه درباره ی یه دخترِ دردمنده!و خدا واسه ی دردش یه همدرد سر راهش قرار میده!یه همدرد…و فکر میکنید یه صندلی چرخدار چند تا مشکل میتونه به وجود بیاره؟!یکی…دو تا…ده تا…و یا شایدم بیشتر!
قسمتی از متن رمان ویلچر
چشمش گذاشت و لبش را به دندان گرفت و سر را پائین انداخت: “الان میپرسن این یه هفته کجا بودی؟” از این فکر خنده ام گرفت و لب هایش را بیشتر از قبل فشرد تا مبادا خنده آشکار شود. مرد روی نیمکت کناری نشست و کش و قوسی به بدنش داد و خمیازه ای کشید. یه هفته نبودی سلام…سلام… دختر دستش را روی دهانش گرفت تا نخندد: “نگفتم!” خنده ا را با سرفه ی کوتاهی مش کرد و خشک و محکم گفت: بله! مرد د ستانش را قالب کرده و زیر سر روی پشتی نیمکت گذا شت.
خیلی خسته به نظر میرسید. چشمانش را چند بار محکم باز و بسته کرد و گفت: حتما نمیتونم بپرسم کجا بودی؟! یکی از ابرو هایش را بالا انداخت و اخم ملایمی کرد و گفت: خیر!
مرد خندید و هیچ نگفت. دختر نگاهش را به روبه رو دوخت و در یک لحظه انگار چیزی یاد آمده باشد سریش گوشی ا را بیرون آورد. “اومدی پارک خبر بده چند لحظه بعد جواب آمد.
کمی دست به سینه ایستاد و به چهره بی خیال اما دختر که همه ی حواسش را به کتاب داد بود، نگاه کرد و سپس رفت.
دیدار چهارم – یک هفته بعد! “کجایی پس؟?” “یه لنگه پا تو خیابون:|…دو سا عته لنگ کامی خان هستم…مگه میاد حالا این بشرررر:|” “:|…خب خطایی که نزدیکتن بابا:|…دو قدم وردار بهشون برسی دیگه” “بیخیال…حال دردسر داریا …بفهمه شت و پتم میکنه…یهکم وایسا میاد میام” هوفی کشدید و گوشدی را توی جیب مانتویش قرار داد. چشم چرخاند و نگاه سرسری ای به اطراف انداخت. صبح گرمی بود اما نه به گرمای ایی که این یک هفته بود. پارک تقری با سوکت بود و اثری از هیچ بچه ای در محوطه ی بازی نبود.