دانلود رمان پادشاه خون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: لیانا دیاکو
تعداد صفحات: 777
خلاصه رمان: به مچ های سیاه و کبودم نگاه میکنم و باز هم سعی میکنم که بغضم رو عقب بزنم و روی کارم تمرکز کنم. لباس هام رو درست میکنم و میخوام تبلت ثبت سفارش رو بردارم که فرشته وارد کانتر میشه و با لبخندی گرم میاد جلو و نگام میکنه، “تولدت مبارک غزل خوشگلم.” ازم فاصله میگیره و با یک نگاه به صورتم میفهمه که چه خبره. صورت گرد و بامزه اش میره تو هم و میاد جلو، “نگو که دوباره با اون عوضی دعوا کردی.”
قسمتی از متن رمان پادشاه خون
دیدن وضعیت من دلش خنک هم بشه و از بخت و اقبال بد من کلید رهایی من از این وضعیت فقط تو دستای اونه. نمیدونم چقدر بهش خیره میمونم که ناگهان سرمیچرخونه و نگاه خیره ام رو شکار میکنه. چشماش در عین حال که جدیه نشانی از اون عصبانیت نداره و همین باعث میشه جرات کنم و نگاه خیره ام رو روش نگه دارم. چیزی که انگار باعث تعجبش میشه چون یه ابروش کمی بالا میره. پا رو حتی از اون فراتر میذارم و با لبخند براش سری تکون میدم.
انتظار ندارم بهم لبخند بزنه اما بالاخره باید از یه جایی شروع کنم. دستش رو میاره بالا، انگشت اشاره و میانی رو خم میکنه و بهم اشاره میکنه که برم سر میزش. قلبم از اضطراب تپش میگیره اما با قدم هایی آروم و با وقار میرم به طرفش. بطری آب خالی رو میده دستم و میگه: “برو یکی دیگه برام بیار.” لحنش دستوریه اما بی ادبانه نیست، همین برای خودش یه پیشرفت چشمگیره. زیر لب چشم میگم، میچرخم و میخوام برم که صداش رو میشنوم. مردهای زمخت میزنن زیر خنده و من بغضم میگیره.
برمیگردم و بی اختیار به فارسی میگم: “خیلی بدجنسی!” ابروش میره بالا و صورتش سنگ میشه. قبل از اینکه بخواد چیزی بگه میچرخم و میرم پشت کانتر، میرم سمت یخچال اما قبل از اینکه درش رو باز کنم سایه ی مردی رو پشت سرم حس میکنم، میچرخم و همون لحظه دستی پر قدرت به تخت سینه ام کوبیده میشه و من رو به در یخچال میکوبه، انقدر محکم که سرم به یخچال میخوره و آخم میره هوا. این نوحه که با پره های بینی گشاد شده روی من خیمه زده و داره به در یخچال فشارم میده.