رمان پریا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: شیما حسن پور
تعداد صفحات: 1541
خلاصه رمان: پری، دختری که خود واقعی اش را گم کرده و در منجلابی که با دروغ هایش درست کرده فرو رفته است! سرنوشت با او یک بازی راه میندازد، که میتواند همه چیز را زیر و رو کند و کمک کند تا او خودش را پیدا کند، اما بهای این تغییر و تحول چه میتواند باشد؟ شاید از دست دادن عشق …
قسمتی از متن رمان پریا
اونوقت چیکار می کنی؟ چطوری خودت رو تسکین میدی؟ سیب گلویش بالا و پایین شد و صدایش از درد در خود پیچید: میرم بالای یه کوهی و همه دلتنگیم رو با فریاد می ریزم بیرون. میرم و تا اونجا که بتونم سر دلم و این دنیا هوار می زنم. بهشون فحش می دم و نفرینشون می کنم. انقدر کارم رو ادامه می دم تا سبک بشم، تا خالی بشم. میدونی پری، من یه روزهایی تا حد خفگی دل تنگ می شم، میرم اونجا و انقدر داد می کشم تا بتونم دوباره نفس بکشم…
تا بتونم دوباره برگردم به این زندگی کوفتی. بغضم شکست و اشک هایم سرازیر شد. چقدر احتیاج داشتم به فریاد زدن، به بیرون ریختن سیاهی های درونم. کاش یک روز من نیز می توانستم آن سایه های لعنتی ای که روی زندگیم افتاده بود را کنار بزنم و حداقل با خودم آشتی کنم! یعنی می رسید آن روز؟ میثم دست به زیر چشم هایش کشید و سینه اش را از هوا پر و خالی کرد. در دلم وفاداریش را ستودم و لبخند زنان نگاهش کردم که روبرگرداند و نگاهی گذرا به صورتم انداخت. جا خورد و گف…
سر صبحی گریه کردنت چیه دیگه؟ لب برچیدم و هیچ نگفتم. دستمالی از جعبه دستمال کاغذی روی داشبورد بیرون آورد و مقابل صورتم گرفت و با لحن مهربان تری ادامه داد: کردی. زود باش پاکشون کن. اگه لوازم آرایش همراهته مجلس ترحیم که نمی ریم اینجوری زانوی غم بغل یه دستی هم به سر و صورتت بکش. رنگ به روت نیست.