دانلود رمان چادرت را میبویم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_مذهبی_اجتماعی
نویسنده رمان: moon shine
تعداد صفحات: 352
خلاصه رمان: ﺳﺠﺎﺩ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﻣﻌﺘﻘﺪﻩ …ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮔﺸﺖ ﺍﺭﺷﺎﺩﻩ ﻭﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺪﻑ ﻭﺍﻻﯾﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ ﻓﺴﺎﺩ .. ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﺿﻮﺍﻧﻪ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺍﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ .. ﺭﺿﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﯽ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺍﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ . ﺭﺿﻮﺍﻧﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻔﺖ ﻗﻠﻢ ﺍﺭﺍﯾﺶ ﻧﺪﺍﺭﻩ ..ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ .. ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺤﺠﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﭼﺎﺩﺭﯼ .. ﺳﺠﺎﺩ ﻭﺭﺿﻮﺍﻧﻪ ﻫﺮﺩﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻦ … ﻫﺮﺩﻭ ﺍﺩﻣﻬﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﺪﮔﺎﻫﺸﻮﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﺍﺳﻤﻮﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻪ … ﯾﮑﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻣﻘﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﻭﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﮑﺮ … ﺭﺿﻮﺍﻧﻪ ﻭﺳﺠﺎﺩ ﻣﺎ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻥ ..
قسمتی از متن رمان چادرت را میبویم
” سجاد ” چادرش توی دستهام موند … چادر ملی رضوانه ی فراهانی فرزند سرتیپ شاهد فراهانی تو دستهام موندگار شد ورضوانه با خیرگی تمام تو چشمهام زل زد و گفت که مثل یه رضا شاهی چادر از سرش برداشتم … دوباره نگاهم روی جای خالی رضوانه چرخید .. دختری که از سر شب با هر حرف وحرکتش عقاید وافكار من رو زیر ورو کرده بود … با همون موهای اشفته وبدون چادر در دستم … به حرفی که گفته بود عمل کرد و دیگه چادر به سر نکرد …
سر بلند کردم به سمت اسمون بی ستاره وبی نور شب … خدا خودش هم میدونست که قصدم این نبود ..قصدم سوروندنش نبود … تمام سعیم رو کردم تا باهاش کنار بیام … تا کار دخترهایی که تا این حد براشون ارزش قائل بود به کلانتری نکشه ولی نشد … وقتی که اون سه تا پسر رو با اون تیپ وقیافه ها دیدم حس کردم به شعورو اعتمادم توهین کرده .. حق داشتم بعد از دیدنشون اطمینانم به حرفهاش رو از دست بدم .. از کجا باید میفهمیدم که واقعا فامیلن ؟ حالا بعد از اون همه اتفاق من مونده بودم وچادری که رایحه ی گل های مریم میداد ..
حس کردم نفسم نیمه شده ..دست به سمت یقه ام بردم و گردنم رو با شدت مالیدم ..ولی این هوای دم کرده نبود … + عذاب وجدان سنگین روی شونه هام بود که نفسم رو میبرید چادر رو تو مشتم فشردم .. دختری که امشب دیدم ماورای تمام کسایی بوده که تا حالا دیده بودم ..وای کاش کمی مراعات میکردم تا این اتفاق نیفته … سجاد سجاد ؟ برگشتم به سمت یوسف .. جه .. ؟ یوسف نگاهی به چادر دردستم انداخت .. این چادر همون دختر است .. ؟ فقط سرتکون دادم …برنگردوندیش ؟ نگرفت .. گفت کاری کردم که دیگه چادر سر نکنه…