دانلود رمان چشمان اشکی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، پلیسی، غمگین
نویسنده رمان: سانیا
تعداد صفحات: 271
خلاصه رمان: دختری که توسط پدرش به جایی فروخته میشه و قسمت تلخی از زندگی رو براش رقم میزنه؛ اما روزگار ممکنه همیشه اونقدری که میگن نامرد باشه؟ یعنی دخترک همیشه تو اون محیط که ازجنس تاریکیه، اسیر میمونه؟ اصلاً بعد از آزادیش، چشماش خشک میشه؟
قسمتی از متن رمان چشمان اشکی
دایی با همون لحن شوخش گفت دو روز که خانوم افتخار ندادند چشم هاشون رو باز کنند. واقعا من دو روز بیهوش بودم ؟ خاله از پشت مامانم بیرون اومد و با لحن جدی و نگرانش گفت: دخترم بگو ببینم چرا قرص خوردی ؟ خاله نمیدونست؟ یعنی مامانم بهش چیزی نگفته بود؛ ولی آخه چرا؟ فقط سکوت کردم. عزیزم مشکلی داری ؟ صدای خاله از فکرام بیرونم کرد.
آخ خاله … مشكل من دیگه توان ادامه زندگی رو هم ندارم نمیشه اسمش رو مشکل گذاشت. به سختی زمزمه کردم نه خاله چیزی نیست. خاله با محبت گفت: آخه دختر گلم مگه میشه چیزی نباشه و تو خودکشی کنی ها؟ مامانم با اعتراض جلو اومد و رو به خاله :گفت فرشته ولش کن حتما چیزی نیست که میگه چیزی نیست دیگه. مامان چرا چیزی نمیگفت؟ چرا حرفی نمیزد؟ خاله این دفعه عصبی گفت: یعنی چی؟ مگه دیوونه ست که چیزی نباشه و دست به خودکشی بزنه؟
شما ها این دختر رو اذیت میکنید؟ روبه من کرد و ادامه داد: آره دخترم؟ هول کرده گفتم: نه نه … خاله من چیزیم نیست.
دایی که تا اون لحظه ساکت به حرف هامون گوش میکرد دست خاله ام رو گرفت و گفت: حتما شکست عشقی بوده ولش کن. رو به من کرد و ادامه داد و دیگه تکرار نمیکنه مگه نه دختر خوب ؟ بغضم رو به سختی قورت دادم ای کاش شکست عشقی بود. پلک هام رو روی هم فشار دادم. دایی تو هیچ چیزی سرک نمیکشید همیشه از این اخلاقش خوشم می اومد.