دانلود رمان چشمان نفرین شده نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: پروانه قهارزاده
تعداد صفحات: ۴۱۳
خلاصه رمان: لب صخره ایستادم و به درون آب خیره شدم. حیوان درون رودخانه کف بالا میآورد و وحشیانه پیش میرفت. اگر یک قدم برمیداشتم و خودم را توی دهانش میانداختم چه میشد؟! آنچه در این رمان آمدهاست، داستانی غیرمعمول و صدالبته غیرمعقول است که با موضوع معمولی علاقه دختری به یک پسر شروع میشود و در انتها سر از ناکجاآباد در میآورد. و در آخر آنچه از آن باقی میماند، اندوختههای کالیاسا است که چراغ راهنمای اوست در مسیری که در انتها به داشتههایی میرسد که ندانسته آنها را نفی میکرده است.
قسمتی از متن رمان چشمان نفرین شده
من و بنفشه منتظر گرفتن چای داغ بودیم که یکی از دختران کالس به همراه یکی از پسرها، تنگ هم وارد بوفه شدند. این دو تا رو ببین! بنفشه به آنها نگاهی کرد و با بیتفاوتی گفت: خب؟! خب که خب … الهه و شروین از کی با هم اینقدر صمیمی شدن؟ چای داغ دهانش را سوزاند. با اوقات تلخی گفت: تو انگار کوری کالی! اینا که خیلی وقته باهمن. کمی که سوزش دهانش آرام گرفت، با لحن ملایمتری ادامه داد: میگم کی ، تو واقعاً تا حالا با هیشکی نبودی؟
شانه هایم را با بی قیدی بالا دادم. مدتی به من خیره شد، بعد یکدفعه گفت: تو کور نیستی! کر و لا هم هستی. آخه این چه زندگیه که برای خودت درست کردی دختر؟! زودتر تا نزده به سرت یه فکری به حال خودت کن.
از جای خود بلند شد. من برم سر کلاس. من نمیدونم چرا باید این ریاضی کوفتی رو بیفتم؟ همینطور که با خودش غر میزد، دور شد. وارد کلاس خالی شدم. هنوز هیچ کس نیامده بود. کسی را در این کلاس نمیشناختم.
روی آخرین صندلی در آخرین ردیف نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم. چند دقیقه بعد دو پسر وارد کلاس شدند. یکیشان قد بلند و هیکلی بود، آن یکی ریزه میزه و بانمک. نگاهی به من انداختند و جلوتر از من کنار هم نشستند. یعنی من واقعاً کورم؟! چندتا دختر با سر و صدا وارد کلاس شدند. همیشه همینطور بودم. چه آن زمان که دبیرستانی بودم، چه بعد که دانشجو شدم. هیچ وقت نتوانستم توجه پسری را به خودم جلب کنم. دختر و پسری خندان وارد شدند. موهای هر دو توی صورتشان پخش شدهبود.