دانلود رمان چیزهایی هم هست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: safa9433
تعداد صفحات: 291
خلاصه رمان: زندگی و آینده یلدا زند با حضور برادر ناتنی پدربزرگش ” محمد زند ” دچار تغییرات اساسی می شود . دختر آرامی که تا چهارده سالگی با ترس و وحشتی عجیب از پدربزرگش زندگی می کرده است . این ترس با حضور محمد زند ( عمو جان ) بخاطر شباهت ظاهری که با پدربزرگش دارد دوباره زنده می شود . علاقه هیوا خواهرش، به ایلیا نوه محمد زند، که قرار بود به ازدواج منجر شود با یک سوال و اعلام نظر قاطع محمد زند، تنها باعث تغییری بزرگی در آینده و سرنوشت یلدا می شود.. پایان خوش
قسمتی از متن رمان چیزهایی هم هست
چند قدم به عقب برداشتم و داد زدم:نمی خوام، هیچی نمیخوام، چرا دست از سرم برنمی دارید؟ چرا ولم نم یکنید؟ به خدا خسته شدم، التماس می کنم ولم کن . دیگ گریه کردم نیا. این مدت آن قدر اشک ریخته بودم که دیگر نه توانی براي گریه کردن داشتم و نه اشک برای ریختن. پله ها را دو تا یکی بالا رفتم. وارد اتاق شدم و در را قفل کردم. ساك دستی کوچکی را از داخل کمد بیرون کشیدم و رو ي تخت انداختم. کسی سعی داشت در را باز کند.
چند ضربه به در زد. داد زدم:میخوام تنها باشم.از داخل کمد، دو تا شلوار و سه تا تیشرت در آوردم و رو ي تخت پرت کردم. باز کن. فقط می خوام حرف بزنی چیزهایی هم هست که نمی دونی. توانستم حرص و خشمی که سعی در پنهان کردنش دارد را در صدایش بشنوم. عاشقش بودم. دوستش داشتم. دلم از شنیدن
صدایش ضعف می رفت اما حتی تحمل یک لحظه بیشتر را نداشتم. ظرفیتم تکمیل شده بود. کیف دستی ام را رو ي تخت خالی کردم لوازم آرایش، کیف پول، دست کلید ته خانه، سوییچ ماشین کیف پولم را باز کردم.
دو تا عابر بانک، صد و بیست و سه هزار و پانصد تومان پول خرد، گواهینامه، کارت ملی عکس ایلیا عکس مامان و بابا، عکس نریمان و سه تا کارت ویزیت. باشه یلدا خانم، خودت نخواستی گوش کنی. همه چیز را دوباره به داخل کیف برگرداندم. به سمت کتابخانه ي کوچک اتاقم رفتم و کتاب غرور و تعصب جنی آستنی را بیرون کشیدم. به سه تراولی که صفحه اول کتاب خودنمایی می کرد نگاه کوتاهی انداختم و کتاب را رو لباس ها پرت کردم.
