دانلود رمان کانی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اربابی
نویسنده رمان: حدیثه نادری
تعداد صفحات: ۳۸۹
خلاصه رمان: درمورددختری بنام کانیه ،دختری مهربون وخوش قلب ، ک بعنوان خون بس وارد زندگیه اربابی جوان وسنگدل میشه ،اربابی ک از تمام زن هامتنفره .. باماهمرا باشین تاببینیم کانیه قصه ما چطوربا این ارباب سنگدل کنارمیاد؟؟
قسمتی از متن رمان کانی
اخ جون امروز جمعست ومیتونم هرکاری دلم بخواد و دوست دارم انجام بدم . روزایه جمعه به منومانی اجازه دادن تا کارایه شخصیه خودمونو انجام بدیم و خوش بگذرونیم . ما یه خانواده 4 نفره خوشبخت هستیم .
من ک کانی خانم گل وگلاب میباشم ، 21 سالمه و ته تغاریه خونم . مانی24 سالشه بچه اول خونه . بابارضام ک عشقمه 45 سالشه ومامان گلیم ک بابا رضا خانم گلی صداش میکنه43 سالشه . مامانم و ازبچگی نافشو بنام بابام زدن ،اخه دخترعموپسرعموان البته این مانی میخوادحرص منودراره میگه بخاطر همینه توشیرین عقل شدی
وقتیم بزرگ شدن بهم علاقمندشدن و باعشق ازدواج کردن . حاصل ازدواجشونم مادوتاشدیم . ما 4 نفر ن تنها یه خانواده ایم بلکه انگار 4 تادوستم هستیم . خیلی باهمدیگ خوبیم . مامانم تک فرزند بود ک خدابعداز 9 سال به پدرمادرش هدیه داد . ولی بابام یه خواهر سه سال کوچیکتر ازخودش داره به اسم زهرا . عمه زهرام یه دختر به اسم رز داره اگه خدابخواد قراره عروسمون بشه .رز همسن منه . مانی و رز همدیگه رودوست دارن .
عمو اکبر بابایه رز وقتی 5 سالش بود براثر نیش یه مار سمی فوت کرد .
بابامم خونشون و اجاره داده تا کمک خرج عمه ایناباشه .
عمه زهرا هم طبقه پایین خونه مازندگی میکنه . خونه مادوطبقست .یه حیاط بزرگ داره بایه حوض وسط حیاط با درختایه میوه . یه طویله هم گوشه ی حیاط سمت چپ حیاط .منومانی وبابا اسب داریم ولی رز چون میترسه اسب سواری نمیکنه البته با ماسوارمیشه ولی تنهایی نمیتونه . اسم اسب من سیاهه ،واقعا هم سیاهه ،
اسب مانی اسمش خال خالیه ک قهوه ای با لکه های سفید . اسب بابا هم اسم نداره ، بابا میگ خوشم نمیاد اسم رواسب باشه. ولی چون سفیده منو رز بهش میگیم برفی …..