دانلود رمان کتیبه دل نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: s_mokhtariyan
تعداد صفحات: 546
خلاصه رمان: کیمیا، دختری کیمیا و مهربان که از خودش میگذره تا بقیه به خواسته هاشون برسن غافل از اینکه خواسته همه خوشحالی اونه. مثلا بخاطر حاج بابا از ازدواج با کاوه پسر عمویش منصرف میشود و درست زمانیکه فکر میکند تا حدودی با مسئله کنار امده کاوه همسرش را از دست میدهد و همراه فرزند کوچکش به تهران می اید. این شروع دوباره ای برای کیمیا و کاوه است..
قسمتی از متن رمان کتیبه دل
پرده ها را نصب میکند و کمی هم کمک کسری کارتن ها وسایل اضافه را به زیرزمین منتقل میکند . من اما بی توجه به حضورش کارهایم را سامان میدهم . فعلا در موقعیتی نیست که بخواهم با او همکلام شوم . دلخورم بیشتر از او از خودم و حماقت های بی پایانم . شاید بهتر بود همان روز که جوابش کردم قلبم را هم از سینه میکندم . گاهی هم فکر میکنم اصلا بخاطر چه زنده ام و نفس میکشم ؟؟؟ حدود دو بعداز ظهر است که میگوید باید برود و کار دارد .
کسری اصرار میکند که ناهار را بماند ولی قبول نمی کند . موقع رفتن تا جلوی در بدرقه اش میکنم بی آنکه حتی نگاهش کنم . فقط میگویم ممنون لطف کردی . خیلی کمک کردی. نگاه عمیقی به من می اندازد انقدر عمیق که ندیده حسش میکنم. میگوید : تو هم توی اثاث کشی میدهم . کتش را میپوشد و میرود . برایم سردی کلامش مهم نیست . منظور نشسته پشت حرفش هم همین طور . سری به معنای فهمیدن تکان سفارش ناهار میدهد . کسری مبل هایی که از خانه آوردیم را توی اتاق آخر گذاشته ایم .
برای مواقع استراحت خودمان ازشان استفاده می کنیم . ناهار را همانجا میخوریم . زیبا با خجالت میگوید که مزاحم نمیشود . میگویم که خیلی زحمتش داده ایم و باید ناهار را با ما بخورد . ناهار بی وقتمان در سکوت من و زیبا و پرحرفی کسری خورده میشود . کسری جوری برخورد میکند که انگار سال های سال است زیبا را می شناسد . سرخ شدن های زیبا موقع شوخی و خنده های کسری آدم را به وجد می آورد .می گویم که ناراحت نشود از شوخی های کسری . بعد از ناهار کسری میرود تا زیبا را برساند خوابگاه . من هم کمی به حیاط سرو سامان میدهم و میروم خانه .