دانلود رمان گفته بودی دوستم داری بی اندازه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه-اجتماعی-کلکلی
نویسنده رمان: ariel
تعداد صفحات: 306
خلاصه رمان: داستان قصه ما درباره دختری به اسم نیلوفره .. زندگی خوب وخوشی داره سال آخررشته پزشکیه دوستی به اسم میتراداره که خیلی دوستش داره از بچگی باهم دوست بودن ومثل دوتا خواهرن… بارفتن ناگهانی میترا از زندگی نیلوفر آمدن نامزد میتراتوزندگی اون باعث اتفاقاتی میشه …. که دست تقدیر چه کار خواهد کرد
قسمتی از متن رمان گفته بودی دوستم داری بی اندازه
دنبال کلیدم می گشتم هرچی بیشترمی گشتم کمتر به نتیجه می رسیدم انگار ، مجبور شدم زنگ خونه را بزنم ومن همیشه درست سرقضیه این کلید حواس پرت بودم سلام کبری خانم … -کبری خانم : سلام دختر گلم حتما بازم کلید تو جا گذاشتی ؟ .. اره گیری خانم زودایفون زد … واردخونه شدم کبری خانم هنوز کنار ایفون بود ……. دوباره بهش یه سلام کوچولو کردم واونم مثل همیشه با محبت جوابم را دادخیلی گرسنه بودم …. زوداز کبری خانم پرسیدم نهارچی داریم ؟ کبری خانم چون خیلی گرسنمه … همون غذایی که دوست داری زرشک پلو با مرغ …
خیلی عاشقشم پس من می رم لباسمو عوض کنم زود میام باشه گلم … -نیلوفر : کبری خانم زن خیلی خوبیه ازبچگیم توخونمون کارمی کنه کسی نداره . … تو شهرستان چند تا فامیل دور داره ….. از پله ها رفتم بالا آخه اتاقم طبقه عاشق اتاقمم به آرامش خاصی داره بارنگ فیروزه ای روشن با پرده های سفید ….. تختمم همین رنگ و به تابلو که درست بالاتختمه …. کمدمو باز کردم لباسم با یه دست لباس راحتی عوض کردم …… برم که دارم از گرسنگی می میرم از پله ها اومدم پایین رفتم آشپزخونه …. -نیلوفر : کبری خانم چرامامانم هنوز نیومده ؟ ؟ ….
کبری خانم : گلم مامانت امروز جلسه داره …. به این خاطره که گفته امروز به کم دیر میاد ……. نیلوفر : باشه مرسی … – غذایی که دوست داشتم خوردم رفتم اتاقم استراحت کنم وقتی دراز کشیدم چشمام گرم شد و زود به خواب رفتم چشامو که باز کردم همه جا تاریک بود ……….. وای چقدر خوابیدم رفتم به آب زدم به صورتم خیلی سرحال شدم ورفتم طبقه پایین … ….. -دیدم مامانم سرگرم حرف زدن با تلفنه وقتی تموم شد از پشت دستم دور شونه هاش انداختم مامان روشو برگردوند ……… -نیلوفر : سلام مامان گلم … سلام دختر خوابلو خودم .. .. نیلوفر : خوب مامان جون خسته بودم ……