دانلود رمان گلبرگ های خزان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: شادی داوودی
تعداد صفحات: 222
خلاصه رمان: هنگامی که عشق می شکفد٬نیایش پدیدار میشود.نیایش٬عطر مشام انگیز عشق است
قسمتی از متن رمان گلبرگ های خزان
پایا در حالیکه با حوله صورتش را خشک میکرد مرا هم در بالای پله ها دید سلام کردم و آرام آرام از پله ها پایین رفتم . بابا هم سمت من آمد و طبق معمول بعد از اینکه پیشانی ام را دست کشید و حالم را پرسید گفت : امروز چند بار با گوشیش تماس گرفتم.میخواستم بگم بیاد دفتر دو تا از سیستمهای ما رو تعمیر کنه که دیدم گوشیش رو شخص دیگه ای جواب میده وقتی با کلی شرمندگی قضیه رو پرسیدم تقریبا ” به هفته پیش شماره رو واگذار کرده !!! یک هفته … یعنی یک هفته پیش احسان گوشی را فروخته بوده و به هیچکس اطلاع نداده بوده …
اما برای چی ؟ … چرا این کار را کرده بود ؟ ما که اصولا ” در خانواده مشکلی نداریم هر وقت هم از بابا خواستیم حالا اگر همان روز به ما نداده چند وقت بعد هر طور شده آنرا به دست ما رسانده … پس این باید موضوع دیگری باشد که احسان نخواسته در خانه آن را مطرح کند.مامان یک باره مثل بمبی که منفجر بشود با عصبانیت رو کرد به من و گفت : اون وقت به تو میگم گوشیت رو بگیر میگی من نیازی ندارم … خوب دختر من حتما ” چیزی حس کردم که اصرار دارم تو کاری رو یکنی …
ولی مگه میشه حرف حالی شما ها کرد !!! بابا با تعجب به مامان و بعد به من نگاه کرد و گفت : گوشی تو دیگه چه مشکلی پیدا کرده ؟ خندیدم و گفتم : هیچی بابا … مامان از صبح گیر داده میگه چرا گوشیت رو به احسان دادی فقط همین … بابا در حالیکه سالاد روی میز را برای خودش توی بشقاب می کشید گفت : خوب این که دیگه عصبانیت نداره … صحبت منم فقط در حد یه سوال بود … اگرم احسان گوشیش رو فروخته باشه مهم نیس حتما ” صلاح دونسته که باید این کار رو بکنه و کرده …