دانلود رمان گل های آفتابگردان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی، غمگین
نویسنده رمان: صدف_ز
تعداد صفحات: 1309
خلاصه رمان: داستان در دو زمان حال و گذشته اتفاق میفته زمان گذشته زندگی لیلی خواننده معروف و زمان حال درمورد نوه او که لیلی نام داره و درپی فیلم خصوصی مادر بزرگش به یک حراج غیرقانونی میره تا مانع ازفروش فیلم بشه و اونجا با بابک هوشمند اشنا میشه کسی که پدرش به لیلی خواننده ربط پیدا میکنه….
قسمتی از متن رمان گل های آفتابگردان
صورت علیرضا برگرداند ! علیرضا سعی کرد آرامش کند: ابدا ! حتی حرفشم نزن ! من این همه سال جون نکندم که حالا دست رنج همه چرا از کوره در میری ، مرد ؟ مفت و مجانی که نمی خوامش ! ازت میخرم! عمرم رو با تو و اون بابای گردن کلفتت شریک بشم! علیرضا یک لحظه چشم هایش را بست ، شمرده شمرده گفت: اول فکر کن ، بعد جوابت رو… اینبار دربندی حرفش را قطع کرد: پاتو از کفش من بکش بیرون ، آقا پسر! علیرضا تند و تیز نگاهش کرد.
دربندی ، از من به تو نصیحت … امروز که یک موضوع جالب برای معامله این کارو میکنم … اما یه روزی میرسه که نه کفشی داری و نه پایی ! آقای داری مذاکره کن … فردا… دربندی صدایش را بالا برد: کدوم مذاکره ؟ چه کشکی ؟ چه دوغی ؟! بابای تو حتی حاضر نشد خودش بیاد جلو روی من بشینه… صدای بلندش توجه عده ای را که نزدیکشان بودند ، به خود جلب کرد . علیرضا انگشت اشاره اش را به نشانه ی سکوت روی تیغه ی بینی اش گذاشت … گفت:
هیچ فرقی نداره ! من پسرشم!…داشت با دربندی کلنجار می رفت و حرف میزد … احساس خستگی میکرد . گفت: لبخند نیم بندی زد ، از دربندی رو برگرداند و رفت به سمت در . خوب میدانست منتظر تماست میمونم ، آقای دربندی ! به امید دیدار! که حالا در ذهن دربندی آماج رکیک ترین فحاشی هاست ، اما برایش مهم نبود. او مأموریت پدرش را به انجام رسانده ، حرف پدرش را گفته بود . دیگر برایش به اندازه ی سر سوزنی مهم نبود که دیگران در موردش چه فکری میکنند.