دانلود رمان گناه عشق نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا اسدی
تعداد صفحات: ۱۱۳
خلاصه رمان: آقای خلیلی ، در حالی که از دفترش خارج می شد ، تحت تأثیر هوای گرمی که به چهره اش خورد ،چشمانش را کمی تنگ کرد و خطاب به چند تن از کارگران دستور داد : اون جعبه های خالی را در کامیون بار بزنید و محوطه را کاملاً نظافت کنید ، راستی مجتبی ، اون دو بار هندونه را روانه آبادان کردی ؟
قسمتی از متن رمان گناه عشق
در یکی از شبها او شاد و شنگول با بسته ای که در دست داشت از راه : رسید ، هم زمان با ورودش با لحن سرخوشی خطاب به اهل منزل گفت سفره شام رو زودتر حاضر کنید امشب کباب خریدم ، کیایم که می دونید داغش مزه داره ، زری که از خلق خوش همسرش راضی به نظر می رسید گفت چه عجب بعد از مدت ها عادت گذشته رو به یاد آوردی ! نگاه احمد برق بخصوصی داشت . در حالی که سوی دستشویی می رفت گفت : مگه خبر نداری امشب چه شبیه ؟ : زری با چشمان کنجکاو گفت تا اونجایی که من خبر دارم امشب با شیای دیگه هیچ فرقی نداره زمانی که احمد از شستشوی دست هایش فارغ شد لبخندزنان گفت ؛ پیداست خیلی کم حافظه ای …
چطور نمی دونی که امشب زهره خانوم هفده سالش تموم میشه ؟ در یک لحظه نگاه زهره که سرگرم چیدن سفره بود به سوی آن دو برگشت و متوجه چهره رنگ پریده مادر شد در همان حال تعجب کرد که چطور احمد آقا تاریخ تولد او را به خاطر سپرده است آن شب نگرانی نرگس وقتی اوج گرفت که شوهرش یک دستبند طلایی به دخترش هدیه کرد احمد آقا اصرار داشت که خودش دستیند را به دست زهره ببندد اما زهره شدیدا معذب به نظر می رسید و خوب می دانست که مادرش در چه بحرانی به سر می برد مانع از این کار شد در نیمه های همان شب او که لحظه ای خواب به چشمانش نیامده بود از بستر برخاست و به آرامی و باورچین به سوی پلکان رفت و پس از آنکه خود را بر روی پشت بام تنها یافت بعضی را که از سر شب در گلویش گره خورده بود رها کرد.
و به اشکها اجازه داد تا کمی از سنگینی بار غم را که بر سینه اش فشار می آورد کم کنند ، نگاهش به سوی آسمان کشیده شد و همان طور و که سوسوی ستارگان را می نگریست زمزمه حزن آلودش سکوت شب را درنوردید ای اسمون بی انتها ، ای ستاره های بی شمار ، ای خدای مهربون ، منو از این زندگی نکبت – بار نجات بدید و در حالیکه شوری اشک هایش را حس می کرد ادامه داد .