دانلود رمان یمنا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: صاحبه پور رمضانعلی
تعداد صفحات: 672
خلاصه رمان: چشم ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ…خیره شو به چشمهایش و تمام…حرف میزنند، بیصدا، بیفریاد، بیقلم…ولی خوانا…این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد…من از ابتلا به تو و خواندن چشمهایت گذشتهام…حافظم تو را…
قسمتی از متن رمان یمنا
نه اونجور که تو فکر میکنی دق کرد سه سال بعد از این که مادرم من رو گذاشت و رفت بی عشق و زندگیش بابا خودش روکشت، همه میگفتن عاشقش بوده. ولی خب اون دلش هنوز درگیر عشق اولش بود. اعتقاد داشت ازدواجش با پدرم اشتباه بوده چرا با این اوصاف بچه دار شد خدا میدونه، البته مدت هاست مادری که فقط چهار سال برام مادری کرد از دنیا رفته…متأسفم، نباید می پرسیدم.
ایرادی نداره تو عضوی از این خونواده ای برای همین می خواستم باهات صحبت کنم ازت میخوام تمام مدتی که اونا اینجا هستن بیشتر حواست به آقاجون باشه دلم میخواد بدونن تو تمام این سال ها که نبودن، آقاجون تنها نبوده. کسایی رو کنارش داشته که دوسش دارن من مطمئنم که آقاجون خیلی دوست داره اینو از نگاهش می فهمم. پس حسم دروغ نمیگفت نگاه پر مهر مهرداد کیان را او هم دیده بود.
هورا هنوز در خواستگاری مانده بود، آن وقت آرا میگفت به خودت که بیایی لباس نداری. شب را باید به خانه کیان می رفتم چون همان طور که فرهان گفته بود مهمان هایش می آمدند. تازه رسیده بودم و در حال تمیزکاری بودم زنگ آیفون خبر از آمدن آرا داد. همین که در را باز کردم شروع کرد به ادا در آوردن من را در آغوش گرفت و محکم صورتم را بوسید.