دانلود رمان یک شب طولانی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: حسین کاوه
تعداد صفحات: ۱۴۰
خلاصه رمان: این رمان مناظره بین دو روح حاضر در یک شب طولانی است. مناظره ای از نگفته های یک زندگی و … روح هایی که به واسطه ی لحظات پایانی عمر جسمانی ، به هم نزدیک و نزدیک تر می شوند تا جایی که هیچ حائلی برای ملاقات این دو روح ، در لحظه ی مرگ باقی نمی ماند و با مرگ مادیت وجاودانگی روح ها به پایان می رسد.
دارم یاد می گیرم که با غم بخندم و به لبخندهای غم دست بزنم و از زخم هایش نرنجم و به چاردیواری گورم آرام بگیرم . برگرد به دوراهی گذشتنم و رفتنت … من جامانده ام ، از قاب تصویری که شکست و شیشه هایش مرا تکه تکه کرد ، با چهره ای که شبیه به تاریکی های زمانه ام شد . هستی و شاید امشب شب اخر است. آخرین پازل جدا مانده از زمان تنهایی ، امشب به ترسیم چهره تو نفس می کشد و با آمدنت خواهد مرد. تمام پالتویش خیس خیس شده بود و صدای سرفه هایش را فقط خودش می شنید .
روی گوش های تمام مردم زمانه اش ، انگار پنبه فرو برده بودند . کسی دربند تنهایی او اسیر نبود و او تنها میان
هلهله ی جمعیتی که نمی شناخت و گویی در ازدحام این همه شلوغی و بوق و کرنای خیابان ها به آرام ترین
رویای خیالش دل بسته بود و بی صدا قدم می گرفت و می گذشت . تپش های قلب آسمان ، از بغض شکسته شده اش ، به ریزش اشک های ابرها رسیده بود . مدام روی سرش می غرید و می بارید . دویدن های مکرر و پر از تکرار عابران ، برای او هیچ معنایی نداشت .
خیس تر از باران ، به نای دَم اش ، قبل از هر قدمی که بگیرد ، نفس را می شمرد . خسته بود … خسته تر از میزبانی زمین و نوازش های پر از زخم بادهایی که به صورتش سیلی می زدند . بی هویت تر از ناشناخته های عبورش ، به راهی دل بسته بود که رو به خانه متروکه اش کشیده می شد . در آیینه خیالش ، هیچ تصویری جز چهره حکاکی شده دختری که تسخیرش کرده بود و روحش را به غارت می برد ، نمی دید . هر چقدر آسمان می بارید ، او اشک هایش را فرو می خفت و گویی زیر چشم هایش ، خشک تر از هر بیابان دنیایی بود که می دید .