خلاصه کتاب:
یه دختر تحصیلکرده با یه پسر روانی که شدیدا بد دل بوده ازدواج میکنه و هر روز ازش کتک میخورده وبه جای طلاق مثل احمقها!!!! سعی میکنه خوبش کنه.
- 858 روز پيش
- admin
- 566 بازدید
خلاصه کتاب:
رمان در مورد دختریه که بعد از 13 سال به ایران برمیگرده و خانوادشو غافلگیر می کنه . اما دختر داستان تو روز اول بازگشتش توی یک مجلس با پسری رو برو می شه .... دختر داستان مهم ترین اتفاقات زندگیش توی مهمونی ها اتفاق میوفته
- 902 روز پيش
- admin
- 994 بازدید
خلاصه کتاب:
نگاهی به دور ور خیابون می کنم ؛ خدا منو از دست این دختره بکشه اخه چرا سرکلاس گوش نمی دی که مجبور بشی جزوه ی منو بگیری من فردا چه خاکی به سرم بریزم تو همین گیر و ویر یه پسری از کنارم رد شد و تیکه ای انداخت اونم چه تیکه ای از خجالت سرخ میشم پسرا هم پسرای قدیم بی حیای بی نزاکت..
- 972 روز پيش
- admin
- 1,209 بازدید
خلاصه کتاب:
داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری رو نداشته همیشه له شده وهمین له شدناش هیچ غروری رو برا اون باقی نذاشته دختره قصه مغرور نیس اتفاقا خیلیم مهربونه حتی برا اونایی ک بهش بد کردن.....اما پسر قصه....تا دلت بخواد غرور داره خود خواهه و از خود راضی بالاخره کم کسی نیست ک اربابه اررررررباب,ارباب سالار
- 975 روز پيش
- admin
- 1,419 بازدید
خلاصه کتاب:
این دومین باری بود که این دخترک و میدیدم. یه حس عجیبی بهم میداد.. موهای بافته شده اش و رق*صیدنش میون درختا فقط کمی غریزه خفته مو بیدار میکرد.. برام مهم نبود بچه اس یا یه رعیت، فقط باعث یه حس خوب میشد...
- 985 روز پيش
- admin
- 1,133 بازدید