دانلود رمان حسرت نازنین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: سوگند صیادی
تعداد صفحات: 236
خلاصه رمان: داستانی زیبا و پر تلاطم،داستانی بـــــرگرفته از عمق احساس آدمی،داستان جاری شده با اشک داستانِ تنهایی و معصومیت دختری به نام نازنین در رویارویی با عشقی به نام علیرضا و قصه ی تنهایی در حین وجود عشق و معصومیت در رویارویی با رازی پنهان و دست به گریبان شدن با موج و طوفان بر آمده از افشای این راز و در اِنتها
پدیدار شدن حسرت در حین عاشقی.
قسمتی از متن رمان حسرت نازنین
چشمانم را گشوده و نگاهم را به سقف سفید رنگ اتاق دوختم. برای لحظه ای زمان و مکان را از یاد برده بودم. در جا نیم خیز شده و نگاهی به اطراف انداختم، تمام خاطرات دیشب برایم زنده شده بود. گوشی را از کنار تخت برداشته و شماره ی نائین را گرفتم. بعد از چند بوق صدای گرفته و غم زده اش در گوشی پیچید: جانم نازنین؟دو زانو نشسته و با شتاب گفتم: کجایی داداش؟لحظه ای مکث کرد. صدای آه پر سوزش به گوش رسید.-یه جایی دور از این شهر.
آهی کشیده و بغضم را فرو خوردم. چه باید می گفتم؟ دیشب وقتی رسیدم دیدم تو رفتی. علیرضا من رو رسوند خونه ی مامان، یعنی…حرفم تمام نشده بود که گفت:- می دونم، خودم به ازش خواستم.دیگر خبری از نائین سر حال و مهربان سابق نبود. تکه ای از موهایم را دور انگشت پیچیده و آرام گفتم: کی بر می گردی؟ وقتی که بتونم کامل با خودم کنار بیام. تو نبود من هر کاری داشتی به علیرضا بگو!دلم برایش تنگ شده بود.
دلم می خواست که دیشب با او همراه می شدم اما حیف. مراقب خودت باش!خندید، خسته و با تمسخر. این نائین دل شکسته غم را مهمان دلم می کرد.- باشه، خداحافظ.تماس را قطع کرد و من با تنی خسته مسیر طبقه ی پایین را در پیش گرفتم. خانه خالی و در سکوت فرو رفته بود، وارد آشپزخانه شده و نگاهم را به مادر دوختم که پشت به من کنار گاز ایستاده بود سلام به سمتم برگشت و با لبخند گفت: سلام. بشین برات چای بریزم. چقدر زود بیدار شدی.